بهسوی رویکردی پسااستعماری در مسئلهی سکونتگاههای غیررسمی
نوشتهی حاضر کوشیده است تا با نقد معرفتشناسی و هستیشناسی مرسومِ شهری، پای نگاهی بدیل را به میان کشد
نوشتهی حاضر کوشیده است تا با نقد معرفتشناسی و هستیشناسی مرسومِ شهری، پای نگاهی بدیل را به میان کشد
بسطی که لینگیس از دیدگاه نانسی ارائه میکند، به بهترین شکل با توجه به همین دوستی و پیوند میان اخلاق لویناسِ و سیاستِ سارتر فهم میشود
تمرکز غالبِ آثارِ لوفور بر مسائل شهری خطر بهحاشیهراندن دیگر علایق او، از جمله مسئلهی امر روستایی را به وجود آورده است
ما بر اساسِ تحلیلِ قدرت میشل فوکو رویکردِ بدیلی پیش مینهیم که بهعوضِ تمرکز بر «چه باید کردِ» هابرماس، به «آنچه عملاً رخ داده است» معطوف است.
از دید تافوری با توسعهی سرمایهدارانه هیچ جایگاه بیرونیای خارج از آن وجود ندارد، چون تمامیت چنین توسعهای توسط واقعیت «کار مزدی» شکل گرفته است که نقش کار فکری را نیز دربرمیگیرد
این مقاله به دنبال رویکردی است که بتواند مشخصهی چندشکلی و چندوجهی روابط اجتماعیفضایی را بفهمد
آنری لوفور[۱۹۹۱-۱۹۰۱] فیلسوف نئومارکسیست و اگزیستانسیالیست، جامعهشناس زندگی شهری و روستایی و نظریهپرداز دولت، جریانهای جهانی سرمایه و فضای اجتماعی بود. یکی از نشانههای تأثیرگذاری او ظهور گستردهی بعضی از مفاهیم خاصش در گفتمان فکریِ چپ است. لوفور سهم چشمگیری در بسط برخی نگرشهای پژوهشی داشته است
پیش از سلسله انقلابهایی که شروع دوران بهاصطلاح مدرن را رقم زدند، مسکن، شیوههای پوشش، خوردن و نوشیدن –خلاصه، زندگی – گوناگونیِ شگفتانگیزی داشتند. زندگی زیر سیطرهی نظامی خاص نبود و بنابر منطقه و کشور، سطوح و طبقات [متفاوت] جمعیت، منابع طبیعیِ در دسترس، فصل، آب و هوا، شغل، سن و جنس متنوع بود.
فلسفهی ژیل دلوز یک استثناست، آنجا که تمایز بین فضاهای امتدادی و اشتدادی یکی از دو تمایزِ کلیدیست که هستیشناسیاش را بنا مینهد
انتقاد سرراست از تاریخگرایی ــ بدون آن که در ضدتاریخی سادهانگارانه در اُفتیم ــ گامی ضروری برای فضامندساختن اندیشهيِ انتقادی و کُنشِ سیاسی است