نظریه‌پردازی روابط اجتماعی‌فضایی

این متن تلخیص و ترجمه‌ای است از:

Jessop, Bob, Neil Brenner and Martin Jones (2008): Theorizing sociospatial relations, Environment and Planning D: Society and Space, volume 26, pp. 389-401

دانلود پی‌دی‌اف از این‌جا دانلود کنید

چکیده: این مقاله به دنبال رویکردی است که بتواند مشخصه‌ی چندشکلی و چندوجهی روابط اجتماعی‌فضایی را بفهمد. نویسندگان که خود پیش‌تر از حامیان چرخش مقیاسی[۱]بودند، اینک هرگونه برتری‌قائل‌شدن برای تنها یک بُعد از فرایندهای اجتماعی‌فضایی، اعم از بعد مقیاسی و جز آن، را به پرسش می‌کشند. از دید نویسندگان، باید به قلمروها (Territories)، مکان‌ها (Places)، مقیاس‌ها (Scales)، و شبکه‌ها (Networks) به عنوان ابعادی از روابط اجتماعی-فضایی نگریست که به طورِ دوسویه برسازنده­‌ی یکدیگر، و به‌طور رابطه‌­ای درهم تنیده‌اند.

محدودیت‌های یک‌سویه‌نگری را می‌توان در گرایش‌های روش‌شناختی مختلفی در نظریه‌ی اجتماعی‌فضایی معاصرمشاهده کرد از جمله: فراموشیِ نظری و ادعاهای مبالغه‌آمیز درباره‌ی نوآوری مفهومی، استفاده از مفاهیم مغشوش به جای انتزاع‌های عقلانی، بسط افراطی مفاهیم و کاربست نادقیق آن‌ها، پالایش مفهومی تا حد بی‌توجهی به ارزیابی تجربی، و استناد به استعاره‌هایی که با بی‌دقتی تعریف می‌شوند به جای استراتژی‌هایی پژوهشی که به نحوی دقیق تعیین شده باشند. ما مدافعِ شناختی سیستماتیک‌­تر از امرِ چندشکلی[۲] (یعنی سازماندهی روابط اجتماعی‌فضایی در شکل‌ها و ابعاد چندگانه) در نظریه‌ی اجتماعی‌فضایی هستیم.

«چرخش‌های» اجتماعی‌فضایی متوالی و محدودیت‌های‌شان

در ۳۰ سال گذشته چرخش‌های فضاییِ مشخصی در دیسیپلین‌های مختلف رخ داده است. هر یک کوشیدند تا پیش­‌فرض‌های فضایی پنهان و اغلب بغرنجی را که در پسِ پژوهش‌های اجتماعی علمی نهفته‌اند، آشکار کنند و تبیینی موجه‌­تر از روابط اجتماعی‌فضایی به دست دهند. به‌طور خاص می‌توان به چهار مقوله‌ی فضایی مشخص اشاره کرد که دانشمندان علوم اجتماعی طی ۳۰ سال گذشته برنهاده‌اند: قلمرو، مکان، مقیاس، و شبکه. این مقولات با چرخش‌های فضاییِ خاصی همبسته‌­اند و هر چند مسائل متفاوتی را برجسته و مسئله­‌دار می‌کنند اما بواقع از حیث نظری و تجربی به شدت درهم تنیده‌اند. فارغ از تفاوت‌های محتوایی، سیاسی، و روش‌شناختی بین نظریه‌پردازان این حوزه­‌ها، علاقه‌ به این موضوعات گره خورده است به تلاش برای فهم دگرگونی‌های بزرگ‌مقیاسِ سازمانِ اجتماعی‌فضایی، به ویژه دگرگونی‌های مربوط به بحران فوردیسم در آتلانتیک شمالی، شدت‌یافتنِ «جهانی‌شدن»، و تغییرساختارِ جغرافیاهای موروثی انباشت سرمایه توأم با این جهانی‌­شدن، مقررات‌گذاری دولتی، شهری‌شدن [اوربانیزاسیون]، بازتولید اجتماعی، و منازعات اجتماعی‌فضایی.

برداشت‌های پیشین از مکان به عنوان یک واحد ثابت، پهنه‌ای/مساحتی[۳]، مستقل یاخودکفا، و کمابیش یگانه‌ی سازمان اجتماعی‌فضایی از خلالِ مطالعات تقسیم فضایی کار و تجدید ساختار اقتصادی محلی و منطقه‌ای در طول دهه‌ی ۱۹۸۰، به یکسو نهاده شدند. در مقابل، هر چه گذشت، مکان­‌ها به عنوان پدیده­‌هایی فهمیده شدند که به‌طور ارتباطی ساخته شده‌­اند؛ یعنی به مکان به عنوان فرایندهایی چندوجهی[۴] که در مجموعه‌­ای گسترده­‌تر از روابط اجتماعی قرار دارند نگریسته شد. سپس به این فرضِ ضمنی توجه شد که قلمرومند کردنِ قدرت سیاسی [هماره] بر اساسِ مرزهای ملی و از سوی دولت‌های ملی تقرر یافته بودند. این قلمرومندکردنِ قدرت سیاسی هم‌چنین در خدمتِ تعریف جوامع به عنوان موجودیت­‌هایی که بر اساس ملیت مرزبندی شده‌­اند، بودند. از اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ این موضوع در علاقه‌ی رو‌ به ‌رشد به ادعایی بازتاب یافت که اینک خوب می‌شناسیمش: اینکه پیوند وستفالیاییِ بین قلمروی ملی و حاکمیت[۵] در معرض «نابودی[۶]» بوده است. در نتیجه‌ی این روند بحث‌هایی جدل‌آمیز اما پربار و زاینده، درباره‌ی تغییرِ قلمرومندی‌های [=نحوه‌­ی استفاده از قلمروهای] دولت‌بودگی[۷] طرح شد.

در دهه‌ی ۱۹۹۰ شاهد چرخشی بحث‌انگیزتر در خصوص مقیاس بودیم که به دنبال یافتن راهی بود برای فهم و رمزگشاییِ نحوه­‌ی انتظام‌­یابیِ جدیدِ روابط جهانی، ملی، منطقه‌ای و محلی که از پی تجدید ساختار سرمایه‌دارانه و تقلیل هزینه‌­های[۸]‌ دولتی پدید آمده بود. این چرخش به فرایندهای (بالقوه درهم‌تنیده و واگرای) مقیاس‌سازی و جهش مقیاسی [=تغییر مقیاس] و تأثیرشان بر (باز)تمایزگذاری سلسله‌مراتبی در میان شکل‌های مختلفِ درهم‌تنیده‌ی سازماندهی اجتماعی‌فضایی مانند اقتصادهای سرمایه‌دارانه، نهادهای دولتی، رژیم‌های شهروندی و نظام‌های شهری/اوربان پرداخت.

این چرخش، به شکل‌گیری واژگان و مقولاتِ جدیدی در خصوص مقیاس جغرافیایی یاری رساند؛ واژگانی که پژوهشگران از خلال آن‌ها می­‌توانستند فرایندهای گوناگون تغییرمقیاس و پرکتیس‌­هایِ جهش مقیاس را در چشم انداز تاریخی و معاصر مورد بررسی و پژوهش قرار دهند.

اخیراً دانش‌پژوهان بر شبکه‌ها تمرکز کرده‌­اند که بر شکل‌های «ریزوماتیک» متقاطع[۹] درهم‌تنیدگی میان‌فضایی تأکید دارند. این پژوهش‌ها به بررسی‌های زنجیره‌های کالایی، وابستگی‌های بین‌شرکتی، نظام‌های حکومتی، روابط بین‌شهری، و جنبش‌های اجتماعی ارجاع می‌دهند. این روند به شکل‌گیری بحث‌های نظری گسترده‌تری درباره‌ی مفهوم‌پردازی جغرافیاهای شبکه‌ایِ نوپدید و رابطه‌ی‌شان با فورماسیون‌های قلمرویی، مکان‌محور، و مقیاسیِ پیشین انجامیده است.

این چهار قلمروِ پژوهشِ اجتماعی‌فضایی کوشیده‌اند تا مفروضاتِ پایه‌­ای و غیرانتقادیِ جغرافیای سنتی را به چالش بکشند، چرخش‌های اولیه‌ی قدیمی‌تر را نقد کنند، و یا دگرگونی‌های ساختاری‌تر و بازجهت‌گیری‌های استراتژیک جغرافیاهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی‌فرهنگی را دریابند. متأسفانه اما حامیان یک چرخش معین اغلب فریفته می‌شوند تا بر یک بعدِ روابط فضایی تمرکز کنند و نقش دیگر شکل‌های سازماندهی اجتماعی‌فضایی را هم‌چون پیش‌فرض‌ها، عرصه‌ها و محصولات کنش اجتماعی نادیده بگیرند. از این بدتر اینکه برخی پژوهشگران به یک بعد منفرد، اولویتی هستی‌شناختی می‌بخشند و آن را به عنوان تنها مشخصه‌ی ذاتیِ یک افقِ اجتماعی‌فضایی (معاصر یا تاریخی) عرضه می­‌دارند. دیدگاه‌هایی که برای یک بعد اجتماعی‌فضایی معین تقدم و اولویت قائل می‌­شوند، متمایل به این­‌اند که گستره‌ی تحلیلی و تجربی‌ آن سویه را چنان بسط دهند که طیف گسترده‌تری از پدیده‌ها را هم شامل شود. بنابراین مفاهیمِ انتزاعیِ به دقت تعریف‌شده‌ی قلمرو، مکان، مقیاس و شبکه هر چه بیشتر به صورتی نامشخص و مبهم درآمدند، و حتی می­‌توانند به مفاهیمی مغشوش و آشفته بدل گردند.

در تمام این چهار مقوله‌ی اجتماعی-فضایی یک‌سویه‌نگری وجود دارد،  البته به انحاء مختلف و با درجات متفاوت. این‌ها همگی در دام اشتباه‌گرفتنِ یک جز‌‌ء (قلمرو، مکان، مقیاس یا شبکه‌ها) با کل (تمامیت سازماندهی اجتماعی‌فضایی) می‌افتند. این دامی است که به نحوی انگشت‌نما در قلمروگرایی روش‌شناختی وجود دارد؛ یعنی روشی که تمام ابعاد روابط اجتماعی‌ـ‌فضایی را در چارچوب قلمرومندی می‌گنجاند. این نگاه را می‌توان در رویکردهای دولت‌محور به جهانی‌شدن مشاهده کرد. خطای مشابه دیگر، مکان‌محوری است که مکان‌ها را به‌سان کل‌های گسسته، کمابیش مستقل و تقریباً همانندِ برهم‌کنش‌های اجتماعی‌ـ‌اکولوژیک تلقی می‌کند و یا روابط اجتماعی‌فضایی را اساساً بر مبنای واژگان مکان می‌فهمد. در نتیجه نمی‌تواند دریابد که چگونه فرایندهای تولید مکان با ابعاد قلمرویی، مقیاسی و شبکه‌ای روابط اجتماعی‌فضایی به طور برسازنده‌­ای در‌هم‌تنیده‌­اند. مقیاس‌محوری نیز مقیاس را مبنایی اساسی می‌انگارد که دیگر ابعاد روابط اجتماعی‌فضایی حول آن سازمان می‌یابند، و یا از سوی دیگر، صرفاً و مطلقاً بر مقیاس تمرکز می‌کند؛ حتا در آن تحلیل­‌هایی هم که می­‌خواهند این مفهوم خاص [=مقیاس] را بسط و گسترش دهند، [این یک‌سویه‌­نگری به چشم می­‌خورد]. در آخر، شبکه‌محوری نیز مستلزم تمرکز یک‌بعدی بر پیوندهای افقی، ریزوماتیک، توپولوژیک و متقاطع شبکه‌ها، فضاهای بی‌اصطکاک جریان‌ها، و تحرک‌های تسریع‌شونده است.

از دید ما نظریه‌ی اجتماعی‌فضایی زمانی از همیشه قدرت‌مندتر است که (الف) به جغرافیاهای روابط اجتماعی که به لحاظِ تاریخی مشخص‌اند، بپردازد و (ب) تحولات زمینه‌ای و تاریخی را در اتصال ساختاری، هماهنگی استراتژیک، و شکل‌های هم‌پیوند، میان ابعاد مختلف این هماهنگی بکاود. در واقع به محض آن‌که بکوشیم تا تبیین‌هایی فضامند از پدیده‌های انضمامی‌ـ‌پیچیده ارائه دهیم ضرورتاً درگیر مفصل‌بندی پویای دستِ کم دو بعد یا بیشتر از میان این چهار بعد خواهیم شد.

در همین راستا دو رشته‌ی نظری و روش‌شناختی در مقابل این گرایش‌های چهارگانه، در حاشیه‌های بحث‌های اجتماعی‌فضایی سر برآورده‌اند و رفته‌رفته اخیراً اهمیت بیشتری کسب کرده‌اند. اول اینکه برخی از پژوهشگران به‌طور فعالانه و انتقادی آغاز به بررسی دو بعد از روابط اجتماعی‌فضایی یا ابعادی بیشتری از آن کرده‌اند. مثلاً تحلیل شپرد درباره‌ی موقعیت‌مندی درون مکان‌ها، مقیاس‌ها و شبکه‌ها در چارچوب شرایط جهانی‌شدن. دوم اینکه با استفاده‌ی فزاینده از نوواژگانی مواجهیم که بر هم‌پوشانی متقابل دو یا چند بعد اجتماعی‌فضایی دلالت دارند. واژگانی مانند گلوکالیزاسیون[۱۰]، گلوربانیزاسیون[۱۱]، مکان‌های مقیاس‌مند، سیتی‌های چندهسته‌ای و … .

 چارچوب TPSN

آغازگاه ما برای نظریه‌پردازی چندشکلی در روابط اجتماعی‌فضایی دیدگاهی اکتشافی است که با توجه به تمرکزش بر قلمرو (T)، مکان (P)، مقیاس (S) و شبکه‌ها (N)، می‌توان آن را چارچوب TPSN نامید. این‌ها در واقع تنها ابعاد فضایی روابط اجتماعی نیستند بلکه اصلی­‌ترین و برجسته­‌ترین­ ابعاد هستند. به نظر می‌رسد برای دوری از فروکاست‌گرایی بتوان از بررسی‌های انتقادی سیستماتیک‌­ترِ درهم‌تنیدگی‌های این ابعاد فضایی مختلف روابط اجتماعی بهره برد. با اتکای بر (الف) تشریح مفاهیمی که برای هر یک از این ابعادِ روابط اجتماعی‌فضایی به قدر کافی غنی باشند و (ب) به‌کارگیری‌شان به نحوی که به پژوهشگران این امکان را بدهد که به‌طور دقیقتر بتوانند اهمیت و مفصل‌­بندی متفاوت آن‌ها را در زمینه‌های فضایی‌زمانی مشخص بررسی کنند، می‌توان به سوی یک تبیین چندبعدی و چندشکلی حرکت کرد. ناکامی در دنبال‌کردن چنین مسیری می‌تواند به دو نوع متمایز اما متقارن شبه‌فروکاست‌گرایی در تحلیل‌های تک‌بعدی بیانجامد. هر دو زمانی رخ می‌دهند که چارچوب مفهومی و نظری برای کاوش هر بعد/وجه از یک پدیده‌ی پیچیده نسبت به چارچوب‌های پرورانده‌شده برای ابعاد دیگر، از دقت، ژرفا و دامنه‌ی گسترده‌تری برخوردار باشد. در حالت اول، قدرت توصیفی و تبیینی نسبی چارچوب جامع‌تر باعث می‌شود تا دلمشغولی درست در خصوص جزئیات و سازوکارهای مرتبط با ابعاد دیگر از میدان به در شوند. در این حالت با اینکه پژوهشگران دو یا چند بعد فضایی روابط اجتماعی را تشخیص می‌دهند اما فاقد ابزارهای نظری و تجربی لازم برای بررسی سهم هر یک در ابژه‌ی پژوهش هستند. نوع دوم خطا زمانی رخ می‌دهد که خصیصه‌ی تک‌بعدی تحلیل اجتماعی‌فضایی، حتا از فهم همان بعد از روابط اجتماعی‌فضایی که از همه متمایزتر است عدول می‌کند.

هر دو نوع یک‌سویه‌نگری را می‌توان از لحاظ نظری به چالش کشید. در حالی که هیچ چشم‌انداز ممتاز خداگونه‌ای نسبت به پویایی‌های اجتماعی وجود ندارد اما این بدان معنا نیست که ما نیازی به پروراندن واژگانی غنی و متناسب برای هر یک از این ابعاد روابط اجتماعی‌فضایی نداریم. در واقع این دیدگاه بر اهمیت پروراندن مقوله‌های پیچیده‌تری تأکید می‌کند که بیانگر انواع متفاوتی از مفصل‌بندی/پیوند و عدم مفصل‌بندی میان این چهار بعد هستند تا بتوان توصیف‌هایی اساسی و تبیین‌هایی انضمامی‌ـ‌پیچیده‌تر از ابژه‌های پژوهش معین ارائه داد.

به این ترتیب پژوهشگران می‌توانند جهان اجتماعی را از مدخل­‌های مختلفی بکاوند که هم‌چنان کارشان به تحلیل‌هایی پیچیده‌ـ‌انضمامی‌­ای ختم شود که در آن‌ها هر سویه، وزن توصیفی و تبیینی مناسبِ خودش را دارد. حرکت مارپیچی از حالت انتزاعی‌ـ‌ساده به حالت انضمامی‌ـ‌پیچیده، هم‌چنین باید منطق و پویایی‌ها ترکیب‌های تاریخاً امکان‌پذیرِ TPSN را نیز در نظر بگیرد که با ارجاع به (الف) چشم‌اندازهای قلمرو، مکان، مقیاس، و شبکه‌های پیشین از روابط اجتماعی‌فضایی قدیمی‌تر و (ب) استراتژی‌های نوپدید معطوف به دگرگون‌ساختن چنین چشم‌اندازهایی فهمیده می‌شوند. فعلیت‌یابی امکان‌های اجتماعی‌فضایی خاص در تمام ترکیب­‌های TPSN، مستلزم برهم‌کنش‌های مادی میان ساختارها و استراتژی‌های متفاوتی است که از این اصول سازماندهی اجتماعی‌فضایی به شیوه‌های متفاوت و از لحاظ تاریخی و جغرافیایی خاص، استفاده می‌کنند. این فرایند ساختاربندی، محدودیت‌های معینی را بر شکل، ریخت[۱۲] و خط سیر ترکیب‌های کنونی و آتی TPSN و نیز بر روابط اجتماعی‌فضایی که این ترکیب‌ها به واسطه‌ی آن‌ها میانجی‌گری، تولید و دگرگون می‌شوند تحمیل می‌کند. دیدگاه ما هر گونه هماهنگ‌سازی پیش‌رسِ تضادها و تعارض‌ها را به واسطه‌ی بدیهی‌فرض‌کردن یک پیکربندی منظم و به طور ابدی بازتولیدپذیرِ‌ روابط اجتماعی‌فضایی رد می‌کند.

 رویکردی استراتژیک‌ـ‌رابطه‌ای به پیکربندی‌های TPSN

ملاحظاتی که تا این‌جا به آن‌ها اشاره شد بر یک رویکرد استراتژیک‌ـ‌رابطه‌ای (یا SRA) مبتنی هستند و در عین حال این رویکرد را بسط می‌دهند. این رویکرد این موارد را مشخص و برجسته می­‌کند: (الف) تضادها، تنگناها و تعارض‌هایی را که مشخصه‌ی فورماسیون‌های اجتماعی سرمایه‌دارانه در دوره‌ها، مراحل و تلاقی‌گاه‌ها[۱۳]ی خاص هستند و (ب) کوشش‌ها برای برطرف‌کردن، یا دست کم، حذفِ این مورد اخیر و در نتیجه تنظیم و حکم‌رانی بر انباشت سرمایه و سلطه‌ی سیاسی. ما همچنین به دنبال آن هستیم تا یک پژوهش نظام‌مندتر را در این خصوص ترویج دهیم که روابط اجتماعی‌فضایی چگونه به‌سان کل‌هایی از لحاظ استراتژیک منتخبِ TPSN فهمیده می‌شوند، چگونه در زمینه‌های تاریخی‌ـ‌جغرافیایی خاص به منظور تولید نظم و ترتیب­‌ها[۱۴] و نوآرایی‌های[۱۵] متمایز چشم‌انداز اجتماعی‌فضایی شامل جغرافیاهای جدید انباشت، قدرت دولتی و هژمونی، برهم‌کنش دارند.

جدول ۱ صورت‌بندیِ مفهومی اولیه­‌ی چنین پژوهشی را ارائه می‌­دهد. این جدول برخی از مختصات تحلیل مرتبط با چارچوب TPSN را در ارائه می­‌دهد و نه کاربست‌های انضمامی آن را. مطابق با این جدول، هر یک از این ابعاد می‌توانند هم چون اصلی ساختاردهنده در سایر ابعاد ــ به عنوان عرصه‌های عملیات ــ نقش بازی کنند. این جدول نشان می‌دهد که اصول ساختاردهنده صرفاً بر خودشان به کار بسته نمی‌شوند و اینکه مفاهیم پیچیده‌تری را می‌توان با درنظرگرفتن چگونگی تأثیرگذاری اصول ساختاردهنده‌ی متفاوت بر حوزه‌های دیگر روابط اجتماعی‌فضایی پروراند. هر یک از مفاهیم اجتماعی‌فضایی را می‌توان به سه شیوه در این جدول گنجاند و به کار گرفت.

جدول 1. فراسوی یک‌سویه‌نگری: جهت‌گیری‌های مفهومی

اصول ساختاردهنده                                                 حوزه/عرصه‌‌های عملیات
قلمرو (T) مکان (P) مقیاس (S) شبکه‌ها (N)
قلمرو (T) سرحدات  و مرزهای گذشته، حال و نوپدید مکان‌های متمایز در یک قلمروی معین حکومت چندمقیاسی نظام بین‌دولتی، ائتلاف‌های دولتی، حکومت چندبخشی[۱۶]
مکان (P) مرکز‌ـ‌حاشیه، مناطق مرزی، امپراتوری‌ها، نوقرون‌وسطاگرایی[۱۷] محل‌ها، محیط‌ها، سیتی‌ها، سایت‌ها، مناطق، لوکالیته‌ها، گلوبالیته‌ها تقسیم کار مرتبط با مکان‌های با مقیاس‌های متفاوت حکومت محلی/اوربان، شراکت‌ّها
مقیاس (S) تقسیم/تفکیک مقیاسی قدرت سیاسی (دولت متمرکز، دولت فدرال و …) مقیاس به سان یک پهنه و نه سطح  (از محلی به جهانی)، تقسیم فضایی کار (عروسک روسی[۱۸]) هستی‌شناسی عمودی مبتنی بر سلسله‌مراتب تودرتو یا درهم‌برهم شبکه‌های قدرت موازی، رژیم‌های بین‌المللی غیرحکومتی
شبکه‌ها (N) اصل‌ـ‌کناره، عواقب نامطلوب (تشعشع)، انبساط و چین‌خوردگی، منطقه‌ی فرامرزی، نظام بین‌دولتی شهر/سیتی جهانی، شبکه‌ها، سیتی‌های چندهسته‌ای، سایت‌های در‌هم‌فرورفته هستی‌شناسی مسطح با نقطه‌های ورود چندگانه‌ی غیرمقیاسی شبکه‌های شبکه‌ها، فضاهای جریان‌ها، ریزوم

برای مثال قلمرو را می‌توان به شیوه‌های زیر کاوید و بررسی کرد:

  • در خود به عنوان محصول استراتژی‌های مرزی (قلمرو بر قلمرو)
  • به عنوان یک اصل ساختاردهنده (یا سازوکاری علی) که بر دیگر حوزه‌های روابط اجتماعی‌فضایی تأثیر می‌گذارد (ماتریس را به طور افقی بخوانید: قلمرو بر مکان، قلمرو بر مقیاس، قلمرو بر شبکه)
  • به عنوان یک عرصه‌ی عملیات ساخت‌یافته که تا حدی به واسطه‌ی تأثیر اصول ساختاردهنده‌ی اجتماعی‌فضایی دیگر بر پویایی‌های قلمرویی تولید می‌شود (حالا ماتریس را به طور عمودی بخوانید: بر ستون قلمرو تمرکز کنید و این پیوندها را ببینید: مکان بر قلمرو، مقیاس بر قلمرو، و شبکه بر قلمرو).

تشخیص شیوه‌های مختلفی که می‌توان این ابعاد چهارگانه‌ی روابط اجتماعی‌فضایی را تحلیل کرد، با رجوع به خود و بر حسب روابط‌شان با همدیگر، برای اجتناب از تحلیل‌های تک‌بعدی فروکاست‌گرایانه ضروری است. چنان‌چه این ابعاد را بیرون از فرایند تولیدشان در و به واسطه‌ی عاملیت اجتماعی در نظر بگیریم آن‌گاه این خطر وجود دارد که در شکل‌های جدیدی از ساختارگرایی، کارکردگرایی یا بت‌وارگی اجتماعی‌فضایی فرو بی‌افتیم.

گذار از یک‌سویه‌نگری چیزی نیست جز در وهله­ی نخست ارائه‌­ی تحلیلی اساساً چندشکلی از پدیده‌های اجتماعی‌فضایی. ماتریس‌هایی از این دست هم‌چنان دوبعدی هستند و یک رویکرد حقیقتاً چندشکلی باید بر این محدودیت نیز چیره شود. حتا فراتر از این، باید مفاهیم و روش‌هایی چهاربعدی را نیز بپرورانیم هر چند نمایش دیاگرامی آن‌ها و به‌کارگیری عملی‌شان همچنان چالش‌هایی جدی باقی می‌مانند.

 به سوی یک دستور کار پژوهشی مبتنی بر TPSN

ما امیدواریم نشان داده باشیم که (الف) تحلیل‌های یک‌سویه گمراه‌کننده و ناسودمندند و (ب) اندیشیدن به شکلی چندبعدی می‌تواند مجادلات/بحث‌های معاصر را درون نظریه‌ی اجتماعی‌فضایی وضوح ببخشد هم‌چنان که قدرت اکتشافی شیوه‌های چندشکلی تحلیل را آشکار می‌کند.

ما استدلال می‌کنیم که رویکرد TPSN پیامدهای مهمی برای تحلیل و به‌­ویژه دوره‌بندی جغرافیاهای تاریخی توسعه‌ی سرمایه‌دارانه دارد. این رویکرد بیانگر آن است که: (الف) اهمیت نسبیِ قلمرو، مکان، مقیاس و شبکه‌ها به عنوان اصولی ساختاردهنده برای روابط اجتماعی‌فضایی با گونه‌های متفاوت فیکس فضایی‌زمانی تغییر می‌کنند (به بیان دیگر، نقش‌های نسبی‌شان در تأمین انسجام کلی روابط فضایی‌زمانی در فورماسیون سرمایه‌دارانه و دیگر فورماسیون‌های اجتماعی ممکن است به‌طور تاریخی و بر مبنای زمینه تغییر کند)، (ب) بحران‌های انباشت و تنظیم را می‌توان بر حسب گسست رو به رشد در میان نمودهای نهادی تاریخاً خاص این چهار بعد اجتماعی‌فضایی به عنوان مبنایی برای انسجام ساختاریافته‌ی سرمایه‌داری بررسی کرد، و (پ) استراتژی‌های حل بحران مستلزم تلاش برای بازساماندهی اهمیت نسبیِ این چهار بعد و نمودهای نهادی همبسته‌ی‌شان در ارتباط با چرخه‌های سرمایه و شیوه‌های تنظیم است و (ت) بحران‌ها، کوشش‌ها برای رفع/حل بحران‌ها، و ظهور فیکس‌های فضایی‌زمانی جدید را می‌توان با تغییرها در مؤثرترین مبادی اجتماعی‌فضایی، ساختارهای سازمانی، و استراتژی‌ها برای پروژه‌های ضدهژمونیک مرتبط ساخت.

افزون بر این طرح‌واره‌ی TPSN را می‌توان به‌طور کارآمدی در پیوند با حوزه‌ی سیاست ستیزه‌جویانه[۱۹] به کار بست که به بررسی شکل‌های متفاوت منازعه، مقاومت، بسیج و مبارزه از پایین می‌پردازد. TPSN در این حوزه‌ی پژوهشی جدید می‌تواند دست کم سه نوع کاربست داشته باشد.

اول می‌توان از این طرح‌واره برای دسته‌بندی تبیین­‌های اجتماعی‌ـ‌علمی متفاوت از سیاست ستیزه‌جویانه بهره گرفت. اگر از ماتریس پیشین استفاده کنیم می‌توانیم بر محدودیت‌های گونه‌های مختلف تحلیل تک‌بعدی که در این حوزه شکل گرفته‌اند تأکید کنیم. نمونه‌های مرتبط شامل این موارد می‌شوند: تجلیل از کوچ‌گری (دولوز و گوتاری) به عنوان شکل اصلی مقاومت قلمروزدایی‌شده در برابر قدرت قلمرویی‌ساز دولت (قلمرو بر قلمرو)؛ مفهوم انبوه خلق (هارت و نگری) به عنوان یک نیروی مخالفتی شبکه‌ای در برابر فضای هستی‌شناختی مسطحی که گفته‌ می‌شود امپراتوری آن را به وجود آورده است (شبکه به شبکه)؛ فروکاستن سیاست ستیزه‌جویانه به استراتژی‌های جهش/جابه‌جاییِ مقیاسی در یک نظم مقیاسیِ سلسله‌مراتبی بدون درنظرگرفتن چندشکلی‌بودنِ پدیده­‌‌ی اجتماعی‌فضایی‌ای که چنین سیاستی عموماً در پی دارد (مقیاس بر مقیاس)؛ و شرح مشاهده‌گران از مبارزات اجتماعی صرفاً در چارچوب واژگان محلی (مکان بر مکان). به این ترتیب طرح‌واره‌ی TPSN می‌تواند یک جهت‌گیری روش‌شناختی را برای آن‌هایی فراهم نماید که به دنبال پروراندن مقوله‌های جغرافیایی بسنده برای پژوهش در خصوص سیاست ستیزه‌جویانه هستند.

کاربست دیگری از طرح‌واره‌ی TPSN در این عرصه می‌تواند استفاده از آن برای رمزگشایی از استراتژی‌ها و تاکتیک‌های عاملان فردی و جمعی، سازمان‌ها و نهادهایی باشد که درگیر سیاست ستیزه‌جویانه هستند. به این ترتیب طرح‌واره‌ی TPSN می‌تواند مبنایی را برای رمزگشایی از فضاهای چندشکلی متنوعِ ستیز/مبارزه در اختیار بگذارد که به واسطه‌ی گونه‌های متفاوتی از بسیج اجتماعی و در کانتکست‌های تاریخی‌ـ‌جغرافیایی متفاوتی تولید شده‌اند.

اما کاربست نمونه‌ی دیگر این است که از این طرح‌واره برای طرح پرسش‌های جدید درباره‌ی برهم‌کنش بین فضاهای سیاست ستیزه‌جویانه و دوره‌ای‌سازی جغرافیایی‌تاریخیِ انباشت سرمایه و قدرت دولتی استفاده کرد.

 نتیجه‌گیری

چنان که مشهور است تقریباً دو دهه پیش سوجا از «[لزوم] توجه به فضا در نظریه‌ی اجتماعی انتقادی» سخن گفت. تأملات امروزِ ما تفسیری دوباره از سخن سوجا پیش می‌نهد. اول این‌که استدلال کردیم فرضیه‌های فضایی همواره در علوم اجتماعی وجود داشته­‌اند اما در دهه‌های اخیر شاهد درگیری انتقادی‌تر با این فرض‌ها و استلزام‌های روش‌شناختی‌شان بوده‌­ایم. دوم اینکه پیشنهاد کردیم که چنین درگیری‌ای بر خود روابط اجتماعی‌فضایی تمرکز نکرده است بلکه در عوض بر مجموعه‌ای از ابعاد مرتبط اما متمایز از جمله قلمرو، مکان، مقیاس و شبکه‌ها تمرکز کرده است که هر یک به سهم خود به عنوان نقطه‌ای کانونی برای نظریه‌ی اجتماعی‌فضایی تلقی شده‌­اند. سوم اینکه ما ضمن اذعان به سهم مهم این تحلیل‌ها گفتیم که کاوش در درهم‌تنیدگی‌های میان ابعاد مختلف روابط اجتماعی‌فضایی در کار آن‌ها مغفول مانده است؛ امری که سبب پدید‌آمدن کاستی‌های نظری، مخاطرات روش‌شناختی، نقطه‌‌کورهای تجربی فراوانی گشته است. دست آخر مفاهیم و رویه‌های تحلیلی مختلفی را پیشنهاد کرده‌ایم که به واسطه‌ی آن‌ها می‌توان تحلیل استراتژیک‌ـ‌رابطه‌ایِ چندشکلیِ فرایندهای اجتماعی‌فضایی را پیش برد.

از دید ما طرح‌واره‌ی TPSN نه تنها می‌تواند برای تعدیل‌های بَعدی نظریه‌ی اجتماعی‌فضایی سودمند باشد بلکه از همه مهم‌تر اینکه می‌توان از آن برای تحلیل دگرگونی‌های تاریخی و نیز معاصر روابط اجتماعی‌فضایی بهره برد. ما برای مثال در کار‌های آتی‌مان از این چارچوب برای بازمفهوم‌پردازی مسائلی مانند مسئله‌ی شهری/اوربان، مسئله‌ی منطقه‌ای، توسعه‌ی فضایی نابرابر، تجدید ساختار فضایی دولت، فیکس‌های فضایی‌زمانی، خاص‌بودگی‌های اجتماعی‌فضایی اتحادیه‌ی اروپا، و فراحکومت چندمقیاسی[۲۰] استفاده خواهیم کرد.

 پانویس‌ها

[۱] scalar turn

[۲] polymorphy

[۳] areal

[۴] polyvalent

[۵] sovereignty

[۶] unbundling

[۷] statehood

[۸] retrenchment

[۹] transversal

[۱۰] glocalization

[۱۱] glurbanization

[۱۲] shape

[۱۳] conjunctures

[۱۴] orderings

[۱۵] reorderings

[۱۶] multi-area

[۱۷] Neomedievalism

[۱۸] Russian doll

[۱۹] contentious politics

[۲۰]Multiscalar metagovernance