نه/ما: دموکراسیِ نیچهایِ ژانلوک نانسی
یک دموکراسی نیچهای نمیتواند مستغنی بالذات یا فروبسته باشد. اولین لازمهی آن عبارتست از نوعی گشودگی (در کانون سیاست) بهروی آن چیزی که سیاسی نیست.
یک دموکراسی نیچهای نمیتواند مستغنی بالذات یا فروبسته باشد. اولین لازمهی آن عبارتست از نوعی گشودگی (در کانون سیاست) بهروی آن چیزی که سیاسی نیست.
مهمترین نکته به نزد نانسی این است که زیستسیاستْ جهانی میسازد که درحال بیجهانشدن است. «جهان دقیقاً آن چیزی است که در آن برای همگان جایی هست: جایی راستین که در آن امورْ براستی مجال رخدادن داشته باشند». زیستسیاست دلالت دارد بر فرایند مدیریتِ زندگی؛ که در آن زندگی به «حیات برهنه» فروکاسته میشود و «رخدادنِ» راستین انکار میشود.
تعارضهای برآمده از جهانیشدن و پاسخهای ارائه شده از سوی نظریهيِ برنامهریزی و برنامهریزان، محورِ اصلی بحثهای جدلی و انتقادیِ سانیال، فریدمن و آلکساندر است. سانیال بر مصالحهيِ اخلاقی در جهانِ سرشار از تعارضِ اصول تاکید دارد و در این ارتباط ارزیابی بدبینانهای نسبت به کارآمدی نظریهيِ برنامهریزی دارد. فریدمن در مقام دفاع از نظریهيِ برنامهریزی، معرفتشناسیِ مبتنی بر یادگیری اجتماعی را برای مواجهه با تعارضهای یادشده برجسته میکند و در نهایت آلکساندر، پاسخی رادیکال و مرتبط با دگرگونی اجتماعیِ دانش را مطرح میکند و از دو راهحلِ پیشین فراتر میرود.