طراحی شهری و اقتصاد سیاسی فضایی
فرمهای شهری به میل و اراده خود بر روی زمین پدید نمیآیند. آنها در وهله نخست، منبعث از اقتصاد سیاسیِ زمان خود هستند و اساساً توسط آن تولید میشوند.
فرمهای شهری به میل و اراده خود بر روی زمین پدید نمیآیند. آنها در وهله نخست، منبعث از اقتصاد سیاسیِ زمان خود هستند و اساساً توسط آن تولید میشوند.
در نگاهِ ایدئولوژیکِ نظامِ دانشیِ دیسیپلینِ شهرسازی، معمولاً ساختن-عمل-پراکتیس به عنوانِ ارزشهای مثبت، بر سویهی دیگر نساختن-بیعملی-نظریه به مثابهی ارزشهای منفی تقدم دارد. همارز دانستنِ ساختن با عمل و پیوند خوردن آن با پراکتیس، وجهِ روشن و درخشان دوگانه است؛ که قرار گرفتنِ نساختن-بیعملی-و نظریه را در وجهِ تاریک بدیهی نشان میدهد.
الکساندر اخلاقِ برنامهریزی را فراتر از ارزشهای زیباییشناختی میداند و دو اصل کلیدی که از نظر او این تمایز را برجسته میکنند مفهوم منفعت عمومی و مشارکت (بهعنوان اخلاق رویهای برنامهریزی) هستند.
جای هیچ تعجب ندارد که مثل یک جنگ دربارهی ویروس حرف میزنیم. تمهیدات و مقررات اضطراری ما را عملاً وادار به زیستن در شرایط و مقررات حکومت نظامی کردهاند. اما جنگ با دشمنی نامرئی که میتواند در وجود هر کسی لانه کند، مضحکترینِ همهی جنگهاست. دشمن جایی بیرون نیست، بلکه درون ماست.
کالاییسازی مسکن یگانه مسئلهی واقعی است. کالاییسازی به معنای در نظر گرفتن مسکن نه به عنوان یکی از ضرورتها زندگی، یعنی چیزی که سرپناه، حمایت، خلوت، فضایی برای فعالیتهای شخصی و خانوادگی، فراهم میآورد بلکه در عوض تلقی آن همچون چیزی است که خریدوفروش میشود و برای پولدرآوردن به کار گرفته میشود.
شهرگرایی انتقادی نه تنها متّکی بر تحقّق جنبههایِ زیباشناختی است، بلکه همچنین به تحقّق اصول سیاسیای تکیّه دارد که قادرند حق مطلب را در مورد فرصتهای رهاییبخش موجود در بازیهای آنلاینی چون “عصر امپراطوری” و کتابهایی چون “سیارهی زاغهها” ادا کنند.
این موعظه که «تمام سیاست محلی است»، نوعی حماقت و خودفریبی در برابر نئولیبرالیسم جهانی است.
اینکه چیزها به کجا تعلق دارند را بدون دانستن اینکه دربارهی چیزهای چه کسی حرف میزنیم نمیتوان به درستی پاسخ داد.
کاتبرت صراحتن طراحی شهری را به عنوان یک هنر رد میکند. از دید او هنر در شکلدهی به دنیای مدرن ناتوان است، و اگرچه طراحی شهری را جذابتر میکند اما، بر فرایند طراحیِ شهری حاکم نیست و نباید باشد
امروزه هنر نقش مسلطی در کالاییسازی زندگی اجتماعی و تقاضاهای صنعت فرهنگ ایفا میکند . بنابراین دیگر ممکن نیست میکلآنژی به وجود بیاید. هنر نه یک عامل مستقل در شهریشدن است و نه صرفن ابزار مشروعیتبخشِ طراحان شهری برای افزایش سرمایهی فرهنگیشان.