بازاندیشیِ غیررسمیت و فقر/نابرابری شهری: دیدگاهی روششناختی
مهمترین دلیل ناکارآمدی گفتمان جریان غالب در مواجهه با مسئلهی نابرابری فضایی و غیررسمیت، روششناسیِ فروکاستگرایانهی آن است
مهمترین دلیل ناکارآمدی گفتمان جریان غالب در مواجهه با مسئلهی نابرابری فضایی و غیررسمیت، روششناسیِ فروکاستگرایانهی آن است
برای درک اثر تعیین کنندهی مالکیتِ زمین، بر تقویت و حفظِ مناسبات قدرت میان مردم، تحلیلِ نحوهی قلمرویی شدنِ مالکیت ضروری است
نوشتهی حاضر کوشیده است تا با نقد معرفتشناسی و هستیشناسی مرسومِ شهری، پای نگاهی بدیل را به میان کشد
بسطی که لینگیس از دیدگاه نانسی ارائه میکند، به بهترین شکل با توجه به همین دوستی و پیوند میان اخلاق لویناسِ و سیاستِ سارتر فهم میشود
با این وصف چگونه میتوانیم پدیدارشدن شهری با چنین عظمت را توضیح دهیم؟ چه ابزارهایی برای فهم دلایل پیدایش و توسعهی آن در دست داریم؟ چه نسبتی میان شهر جدید پردیس و مجموعه سکونتگاههای غیررسمی و مناطق تفریحی و صنعتیِ اطرافش وجود دارد؟
در این نوشته به دنبال آن هستم تا به طور فشرده اشارهای داشته باشم به اغتشاش اپیستمولوژیک یا شناختشناسانهای که در مطالعات شهری به چشم میخورد.
اگر چه رویکردهای مارکسیستی و جورجیستی تا حد زیادی در تقابل با یکدیگر قرار دارند، اما هر دو در یک چیز مشترکند: به چالشکشیدن ایدهی برد-برد اقتصاد نئوکلاسیک در تصرف زمین.
پرسش اصلی کتاب، همانطور که نویسنده در مقدمه میگوید، این است که جنسیت چه نقشی در ساخت و پرداخت مدرنیتهٔ ایرانی داشته و چگونه مدرنیتهی ایرانی از خلال دگرگونی جنسیت سر و شکل یافته است
موضوع اصلی این مقاله بازاندیشیِ مفهوم اجتماع با الهام از سه اثر مشخص است: «اجتماع بیکارِ» ژان-لوک نانسی، «اجتماع آینده»یِ جورجو آگامبن، و «کمونیتاس: خاستگاه و سرنوشت اجتماع» به قلم روبرتو اسپوزیتو
در این نوشته بر این تمرکز میکنم که اجتماعات روستایی چگونه به قلب فرایند ایجاد شهر جهانی پرتاب شدهاند و اینکه فرایند سلب مالکیت، چگونه شکل دولت را تغییر میدهد