پداگوژی نوظهور یا تفکر انتقادی؟
آنها میخواهند بدانند، آنها میخواهند یاد بگیرند، آنها میخواهند بفهمند دنیای عجیب اطرافشان را – آیا آنها شایسته پرورش بهتری نبودند؟
آنها میخواهند بدانند، آنها میخواهند یاد بگیرند، آنها میخواهند بفهمند دنیای عجیب اطرافشان را – آیا آنها شایسته پرورش بهتری نبودند؟
بسطی که لینگیس از دیدگاه نانسی ارائه میکند، به بهترین شکل با توجه به همین دوستی و پیوند میان اخلاق لویناسِ و سیاستِ سارتر فهم میشود
تمرکز غالبِ آثارِ لوفور بر مسائل شهری خطر بهحاشیهراندن دیگر علایق او، از جمله مسئلهی امر روستایی را به وجود آورده است
آیا نظریهی آنتاگونیسم میتواند بیآنکه از نظریهی پر ایرادِ موف خوراک بگیرد با نظریهی برنامهریزی پیوند بخورد و چگونه
رئالیسم انتقادی بر تقدم هستی بر اندیشه تأکید، و پژوهش را از شناختشناسی به هستیشناسی منتقل میکند
در این نوشته به دنبال آن هستم تا به طور فشرده اشارهای داشته باشم به اغتشاش اپیستمولوژیک یا شناختشناسانهای که در مطالعات شهری به چشم میخورد.
واقعیت امروزی را دیگر نمیتوان با استفاده از مقولههای شهر/سیتی و حومه فهمید بلکه باید آن را با استفاده از مفاهیم جامعهی اوربان/شهری تجزیهوتحلیل کرد
این مقاله به دنبال رویکردی است که بتواند مشخصهی چندشکلی و چندوجهی روابط اجتماعیفضایی را بفهمد
موضوع اصلی این مقاله بازاندیشیِ مفهوم اجتماع با الهام از سه اثر مشخص است: «اجتماع بیکارِ» ژان-لوک نانسی، «اجتماع آینده»یِ جورجو آگامبن، و «کمونیتاس: خاستگاه و سرنوشت اجتماع» به قلم روبرتو اسپوزیتو
اين كتاب كوچك نشانگر بخشی از مبارزهی بیامان درون (و بيرون) ماركسيسم بين جزمانديشان و نقد جزمانديشی است. اين مبارزه پايان نيافته است؛ و به شدت ادامه دارد. جزمانديشی نيرومند است، میتواند به زورِ اقتدار، دولت و نهادهايش متوسل شود.