صنعتیشدن و شهریشدن
صنعتیشدن در واقع نقطهٔ آغاز ماست برای تأملکردن در امروزمان. شهرها اما سالها پیش از صنعتیشدن وجود داشتهاند. این نکته هرچند پیشپاافتاده بهنظر میرسد اما جوانب آن بهاندازهٔ کافی واکاوی نشده است.
صنعتیشدن در واقع نقطهٔ آغاز ماست برای تأملکردن در امروزمان. شهرها اما سالها پیش از صنعتیشدن وجود داشتهاند. این نکته هرچند پیشپاافتاده بهنظر میرسد اما جوانب آن بهاندازهٔ کافی واکاوی نشده است.
زاغه که نام «فضای غیررسمی» را یدک میکشد، نمودگار شهر «برنامهناپذیر»ی است که بیرون از چارچوب مقررات، هنجارها و ضوابط قرار دارد. این فضاهای غیررسمی را از یک سو کانونهای غمزدهی فقر، یعنی تجلی عینی حاشیهایبودنِ اقتصادی، دانستهاند و از دیگر سو، نظمهای شهری بدیل و خودآیینی که از طریق نقشگزاری ارتجالی، ابتکار و کارآفرینی فقرای شهری به هم وصله پینه شدهاند. در هر دو مورد، شهر غیررسمی به منزلهی «دیگریِ» شهری رسمی و برنامهریزیشده قلمداد میشود.
چارچوب شناختشناسانه به دنبال آن است تا پایههای فکری و سیاسی بحثهای معاصر را دربارهی مسئلهی اوربان توضیح دهد و مبنایی تحلیلی را برای رمزگشایی جغرافیاهای به سرعت متغیر اوربانیزاسیون و مبارزهی شهری در سرمایهداری اوایل سدهی بیست و یکم عرضه کند.
واقعیت امروزی را دیگر نمیتوان با استفاده از مقولههای شهر/سیتی و حومه فهمید بلکه باید آن را با استفاده از مفاهیم جامعهی اوربان/شهری تجزیهوتحلیل کرد
در این مقاله چالشهای مفهومیِ پیش رویِ سوبژکتیویته و اجتماع، در عصر شهریشدنِ جهانی را مورد بررسی قرار میدهم. محیط شهری از مجموعهی پیچیده و در هم تافتهای از موجوداتِ انسانی و ناانسانی تشکیل شده است. بنابراین سوبژکتیویتهی سیاسیِ شهری از خلالِ رابطهای مشخص با مادیت[=ماتریالیته] قوام مییابد
همانند فازهای پیشین توسعهی سرمایهدارانه، جغرافیاهای شهریشدن به شکل ژرفی نابرابر هستند ــ اما پارامترهایشان دیگر به نوعِ واحدی از فضای سکونتی محدود نمیشود، چه به عنوان یک شهر تعریف شوند، چه یک شهرـمنطقه، منطقهی مادرشهری، یا حتا یک ابرشهرـمنطقه
شیوهی تصویر جهان پیامدهای واقعی دارد، چرا که میتواند یا سبب گشودهشدنِ امکانات برای کنش شود و یا آنها را مسدود سازد
تقلیل امری شهری به مسکن و زیرساخت، بخشی از کوتهبینی حیات سیاسی راست و همچنین چپ است
مسکن همچنان مسأله است. سیاستهای مسکن رایج نتوانستهاند بهبودی در مسألهی مسکن به دنبال داشته باشند
لوفور معتقد است همه نظام های بزرگ مازادی/باقی ماندهای را از خود بر جای میگذارند که از چنگال آن نظام میگریزد؛ یعنی باقیمانده توسط نظام جویده و به بیرون تف میشود