صنعتیشدن و شهریشدن
صنعتیشدن در واقع نقطهٔ آغاز ماست برای تأملکردن در امروزمان. شهرها اما سالها پیش از صنعتیشدن وجود داشتهاند. این نکته هرچند پیشپاافتاده بهنظر میرسد اما جوانب آن بهاندازهٔ کافی واکاوی نشده است.
صنعتیشدن در واقع نقطهٔ آغاز ماست برای تأملکردن در امروزمان. شهرها اما سالها پیش از صنعتیشدن وجود داشتهاند. این نکته هرچند پیشپاافتاده بهنظر میرسد اما جوانب آن بهاندازهٔ کافی واکاوی نشده است.
یافتن سرنخهایی که فضامندی اندیشهی هایدگر را نشان دهند دشوار نیست. او از همان آثار اولش واژهی دازاین را بکار برد که در مقام اسم یعنی «وجود»، و در مقام فعل به معنی «آنجا بودن» است. اگر این واژه تجزیه شود، یا آن را به همراه خط تیره به شکل دا-زاین بنویسیم، چنانکه هایدگر غالباً چنین مینویسد، از نظر لغوی یعنی «آنجا-بودن»، «بودن-آنجا».
در تفسیرم از فرآیند شهری در نظام سرمایهداری بر دو مضمون بههمپیوستهی انباشت و کشمکش طبقاتی تمرکز خواهم کرد. این دو مضمون آنچنان به یکدیگر گرهخوردهاند که گویی دو روی یک سکهاند- دو پنجرهی متفاوت که از روزنهیشان کلّیت کردوکارهای سرمایهداری بر ما آشکار میشود. خصلت طبقاتی جامعهی سرمایهداری در سلطهی سرمایه بر کار نهفته است.
کار مارتین هایدگر برای درک پروژهی فکری آنری لوفور اهمیت بسزایی دارد. هایدگر در کنار سه متفکر تأثیرگذارِ لوفور- هگل، مارکس و نیچه- قرار دارد. منتها هایدگری که به نحوی خاص تفسیر میشود و در بوتهی نقد مارکسیستی قرار میگیرد، بر روی پایش قرار داده میشود، روی زمین قرار میگیرد و واقعی میشود.
از دید ویریلیو جنگ واقعاً به پایان نمیرسد، بلکه شتاب میگیرد، و هرچه بیشتر به شکل محضِ خود نزدیک میشود. در زمانهای که مفتونِ «سیاستِ» همهچیز بوده است، ویریلیو در عوض بر حسب جنگ اندیشید. مدرنیته یعنی نبرد در مقیاسهایی که هر دم فزونی میگیرند: مقیاسهایی که از امر تاکتیکی به امر استراتژیکی [راهبردی] و به امر لجستیکی [توشهآمایی، تدارکات سازوبرگ، آمادهسازی] بسط مییابند.
پیتر مارکوزه یکی از اولین کسانی بود که رابطهی اعیانسازی را با بیپناهی و فقر روشن کرد. مارکوزه اَشکال مختلف «گتوسازی» را در سه دسته طبقهبندی کرد : اولین دسته گتوهاییاند که از جداسازیِ اجباری و عامدانهی گروههای حاشیهای شکل میگیرد (گتو). دستهی دوم برآمده از گردهمآمدن خودخواستهی گروههای خاص است (شهرکهای محصور). در نهایت دستهی سوم قلعههای حفاظتشده که توسط گروههای فرادست برای حفاظت از جایگاه برترشان ساخته میشود.
زاغه که نام «فضای غیررسمی» را یدک میکشد، نمودگار شهر «برنامهناپذیر»ی است که بیرون از چارچوب مقررات، هنجارها و ضوابط قرار دارد. این فضاهای غیررسمی را از یک سو کانونهای غمزدهی فقر، یعنی تجلی عینی حاشیهایبودنِ اقتصادی، دانستهاند و از دیگر سو، نظمهای شهری بدیل و خودآیینی که از طریق نقشگزاری ارتجالی، ابتکار و کارآفرینی فقرای شهری به هم وصله پینه شدهاند. در هر دو مورد، شهر غیررسمی به منزلهی «دیگریِ» شهری رسمی و برنامهریزیشده قلمداد میشود.
جنگ سرد صرفاً ورودمان به عصر سایبورگِ ارتباطات و کنترلِ سایبرنتیکی را مشخص نمیکند؛ جنگ سرد خود نوعی سایبورگ است، به این معنا که خود در منطقهی خاکستریِ تحول بزرگِ ماشین جنگِ سرمایه پهلو میگیرد، و این کار را بهوسیلهی بازخورد تمامیِ «اطلاعاتِ» جنگِ تام که از حیث صنعتی و علمی سازمانیافته است صورت میدهد، در حالیکه بدینقرار، این جنگ تام به مدلی برای پیشرفت یک اقتصادِ «غیر ازـ» دوران صلح بدل میشود.
متین در این کتاب کوشیده است تا شرحی غیراروپامحور و غیرذاتگرایانه از تجربهی ایران از مدرنیته عرضه کند. او برای این منظور نظریهی توسعهی ناموزون و مرکب تروتسکی را به شکلی انتقادی به کار گرفته که وجه مشخصهاش فرض هستیشناختیِ چندگانگی جامعهای است.
سه رویکرد کاملاً متفاوتْ جریان اصلی برنامهریزی مدرن را مشخص میکند: رویکرد تکنیکی، رویکرد اصلاح اجتماعی و رویکرد عدالت اجتماعی. هر یک، که در زمان و مکانی خاص برجسته و مهم هستند، غالباً، و نه همیشه، با حضور همزمان سایر رویکردها، سه رویکرد قابل شناسایی در تاریخ برنامهریزی را میسازند.