عقلانیت و قدرت
عقلانیتْ گفتمانی است از قدرت. عقلانیت وابسته به زمینه است و زمینه اغلب قدرت است. قدرت در عقلانیت نفوذ کرده و کارکردن با مفهومی از عقلانیت که در آن قدرت غایب باشد بیمعناست.
عقلانیتْ گفتمانی است از قدرت. عقلانیت وابسته به زمینه است و زمینه اغلب قدرت است. قدرت در عقلانیت نفوذ کرده و کارکردن با مفهومی از عقلانیت که در آن قدرت غایب باشد بیمعناست.
این مقاله مطالعهای تطبیقی است از دیدگاههای اصلیِ هابرماس و فوکو در خصوص مسئلهی دموکراسی و جامعهی مدنی. بطور مشخصتر، اخلاقِ گفتمانِ هابرماس در تقابل با اخلاق و تحلیل قدرتِ فوکو قرار میگیرد و امتیازاتِ هر یک از آنها برای کسانی که به درک و ایجادِ تغییرِ اجتماعیِ دموکراتیک علاقهمندند، مورد ارزیابی و بررسی قرار میگیرد.
نوشتههای هاروی بسیاری از مارکسیستها را قانع کرده است که فضا و مکان در و برای سرمایهداری مهماند و بنابراین بخش لاینفک هر پروژهای برای ساقطکردنِ آن به شمار میروند.
فضا امری سیاسیست چرا که تبدیل به مکانی برای بهمحک نقد گذاشتن نظم پلیس از منظر برابری میشود. امر سیاسی نشان میدهد که فضا ممکن است تبدیل به مکانی برای بهچالش کشیدن اصول ساختاری نظم موجود شود و در حقیقت آن را از نو تعریف کند.فضا تبدیل به مکانی میشود که از آنجا بازیگران بیانیههای دموکراتیک ظاهر میشوند.
جغرافیانقادان بر این عقیدهاند که یک رویکرد انتقادی مناسب به موضوعات، متون، و وقایعِ فضازمانمندِ مورد بررسی باید متاثر از پرکتیسی نظری باشد که قادر است با شرایط متغیر و متلونی مواجه شود که شرایط امکان خودِ نقد هستند. یعنی نظریهی ژئوکریتیکال نوعی نقطهیِ ارشمیدسی ارائه میدهد، هر چند حالا لزومن غیرقطعی و موقتی، که از آنجا میتوان موقعیت در میانهی چیزها بودن را فهمید، و نظریه محرکی انتقادی را برای بازتصویرپردازیِ این موقعیتِ مشخص درونِ نظامِ جهانی با نگاهی به گذشته و آیندهاش فراهم میکند.
این متن با هدف نقد استالینیسم در اتحاد شوروی، و به طور خاصتر، نقد مدل استالینیستی دولت، هم در نظریه و هم در عمل، تدوین شده است. هدف اصلی لوفور فهمِ نظریِ رشد کیفیِ قدرت و فعالیتِ دولت طی قرن نوزدهم و بیستم است.
گرافیتی مداخلهایست از طریق افرادی که قدرت را در دست ندارند و از حقوق خود در شهر محروم گشتهاند. کسانی که سعی در معنادارکردن فضا از طریق نقاشی و ثبت اعتراضات خود بر تن شهر دارند. بهواسطه نشانهشناسی، مجموعهای از مفاهیم و معانی به اذهان شهروندان انتقال مییابد و این همان چیزی است که در لفظ لوفور، اهمیت هنری همچون گرافیتی را در عرصههای همگانی تأیید میکند.
الکساندر اخلاقِ برنامهریزی را فراتر از ارزشهای زیباییشناختی میداند و دو اصل کلیدی که از نظر او این تمایز را برجسته میکنند مفهوم منفعت عمومی و مشارکت (بهعنوان اخلاق رویهای برنامهریزی) هستند.
جای هیچ تعجب ندارد که مثل یک جنگ دربارهی ویروس حرف میزنیم. تمهیدات و مقررات اضطراری ما را عملاً وادار به زیستن در شرایط و مقررات حکومت نظامی کردهاند. اما جنگ با دشمنی نامرئی که میتواند در وجود هر کسی لانه کند، مضحکترینِ همهی جنگهاست. دشمن جایی بیرون نیست، بلکه درون ماست.
کالاییسازی مسکن یگانه مسئلهی واقعی است. کالاییسازی به معنای در نظر گرفتن مسکن نه به عنوان یکی از ضرورتها زندگی، یعنی چیزی که سرپناه، حمایت، خلوت، فضایی برای فعالیتهای شخصی و خانوادگی، فراهم میآورد بلکه در عوض تلقی آن همچون چیزی است که خریدوفروش میشود و برای پولدرآوردن به کار گرفته میشود.