نه/ما: دموکراسیِ نیچهایِ ژانلوک نانسی
یک دموکراسی نیچهای نمیتواند مستغنی بالذات یا فروبسته باشد. اولین لازمهی آن عبارتست از نوعی گشودگی (در کانون سیاست) بهروی آن چیزی که سیاسی نیست.
یک دموکراسی نیچهای نمیتواند مستغنی بالذات یا فروبسته باشد. اولین لازمهی آن عبارتست از نوعی گشودگی (در کانون سیاست) بهروی آن چیزی که سیاسی نیست.
مهمترین نکته به نزد نانسی این است که زیستسیاستْ جهانی میسازد که درحال بیجهانشدن است. «جهان دقیقاً آن چیزی است که در آن برای همگان جایی هست: جایی راستین که در آن امورْ براستی مجال رخدادن داشته باشند». زیستسیاست دلالت دارد بر فرایند مدیریتِ زندگی؛ که در آن زندگی به «حیات برهنه» فروکاسته میشود و «رخدادنِ» راستین انکار میشود.
ریشههای بستر فکری نانسی را میتوان در رخداد یا گسست تفکر فلسفی غربی یافت که نامهای خاص نیچه، هایدگر و فروید بر آن حک شده بود: در قول نیچه مبنی بر اینکه خدا مرده است و نقد وی بر متافیزیک افلاطونی و مسیحی، در متافیزیک به مثابه هستی-خدا-شناسی (انتوتئولوژی) در نظر هایدگر و تلاش .وی برای غلبه بر متافیزیک از رهگذر تفکر شعری، و در روانکاوی فروید به مثابه زوال توهم سوژه به مثابه نوعی خودآگاهی شفاف و ناب
جای هیچ تعجب ندارد که مثل یک جنگ دربارهی ویروس حرف میزنیم. تمهیدات و مقررات اضطراری ما را عملاً وادار به زیستن در شرایط و مقررات حکومت نظامی کردهاند. اما جنگ با دشمنی نامرئی که میتواند در وجود هر کسی لانه کند، مضحکترینِ همهی جنگهاست. دشمن جایی بیرون نیست، بلکه درون ماست.
ارزش مبتنی و استوار بر یک نسبت یا رابطه است. ارزشْ قیمت یا بهای چیزی است که با چیزی دیگر سنجیده و ارزیده میشود. بنابراین هیچ ارزشِ مطلقی نمیتواند وجود داشته باشد.
از اصلیترین مضامین اندیشهی نانسی موضوع باهمبودنِ ما در جامعهی معاصر است. چگونه هنوز میتوان از یک «ما» یا نوعی تکثر یا بسگانگی، بدون بدلکردنِ آن به یک هویتِ جوهری و انحصاری و طارد، سخن به میان آورد. امروزه شرایط سخنگفتن از یک «ما» چیست؟
آنچه نانسی پیش مینهد نوعی بازنویسیِ هستی و زمانِ هایدگر است که در آن مفهومِ میتزاینْ امری اساسی و اصیل [یا خاستگاهی] باشد. نانسی در یک پانویس، با یک بایدِ دیگر مینویسد: «هستی و زمان باید بازنویسی شود»