این کتاب برگردان مجموعه متنهایی از منابع زیر است:
«باغهای خیال» و «بازتابهای باروک، خمشهای نوکلاسیک»، بهترتیب مقدمه و فصل نخست از این کتاب هستند:
Allen S. Weiss, Mirrors of Infinity: The French Formal Garden and I7th-Century Metaphysics, Princeton Architectural Press, New York, 1995, 8-32
پارهی سوم، مرور انتقادیِ وایس، «بوطیقای باغ»، از اینجا گرفته شده:
SubStance, Vol. 23, No. 1, Issue 73 (1994), pp. 117-119
«مانیفستی برای آیندهی چشمانداز» که بخشی از پروژهی پژوهشی الن وایس در کتاب آخرش چشماندازهای ذن: دورنماهایی دربارهی سفالینهها و باغهای ژاپنی (۲۰۱۳) است، بهطور آنلاین در اینجا منتشر شده:
www.writersinkyoto.com/2015/05/weisss-manifesto-for-the-future-of-landscape
ــ منبع گزینگویههای پارهی انتهایی در کنارشان آمده و به غیر از سرنوشتههای انتخابشده از گیلگمش (تر. داوود منشیزاده)، باختین (تر. رویا پورآذر)، نیچه (تر. بهروز صفدری)، و دلوز و گتاری (تر. زهره اکسیری، محدثه زارع، پیمان غلامی، ایمان گنجی)، باقی سرنوشتهها از آینههای بیکران: باغ هندسیِ فرانسوی و متافیزیکِ قرن هفدهمی (وایس، ۱۹۹۵) و افقهای غیرطبیعی: تناقض و تضاد در معماری چشمانداز (وایس، ۱۹۹۸) انتخاب شدند.
برای دانلود کل کتاب اینجا کلیک کنید
یادداشت مترجمان
به باور فلیکس گتاری در «هر کسی میخواهد یک فاشیست باشد» پیوند دستکم چهار سری لیبیدویی در شخص هیتلر سبب شد دگرگونی یک سازوکار میلورزی نوین در تودهها متبلور شود: سبک عوامانهای که کمابیش نشان ماشینهای سوسیال دموکراتیک و بلشویک را برخود داشتند؛ سبک سرباز قدیمی جنگ با صلیب آهنینی که اعتماد کامل کارکنان ارتش را برایش به ارمغان آورد؛ فرصتطلبی یک مغازهدار که او را به سازش و اجماع با صاحبمنصبان مالی توانا کرد؛ و هذیانی نژادپرستانه و انرژیای پارانویایی که او را با غریزهی مرگِ جمعی همکوک کرد.[۱] این شاخصها یا مولفههای میل را در هژمونی پوپولیستیِ مستبدان و شاهاوبوهای کلانسیاستِ معاصر نیز میتوان بازیافت؛ در تاثیر نشانهایِ[۲] گفتارهایشان بر سطوح خُرد و مولکولیِ میل تودهای، و در فرایندهای سوبژکتیوسازیای که بهلطفِ شتابدهندههای اجتماعیِ عصر پسارسانه به راه میاندازند. خیلی دمدست، دهنکجی ترامپ به اخیرترین توافقنامهی بینالمللی دربارهی گرمایش جهانی و بیاعتنایی کارتلهای چندملیتی به کاهش گازهای گلخانهای و مانعتراشیهای کورپوراتیسم هار برای حتا فقط دو درجه کاستن از گرمای فزایندهی سیارهای؛ و شوربختانه برای وضعیتهایی از این دست در ایران و خاورمیانه میتوان به مثالهای متنوعتری هم اشاره کرد که حالا دیگر برای همهمان آشناست: از محو دریاچهها و تالابها و آبزیان و گونههای گیاهی و جانوری تا وفور ریزگردها بهضرب تخریب بیرویهی جنگلها و زیستبومها، و نهایتا همین سیل سرتاسری اخیر، همهوهمه بهضرب مدیریت ناصحیح و اهمالهای نولیبرالی. حدودا سه دهه پیش اما گتاری در جستار بلندِ سه بومشناسی (۱۹۸۹) تناظر دیگری برقرار کرد میان حیطهی اکولوژی (که بیشتر به زیستبوم در معنای بالفعل کلمه نظر دارد) و اِکوسوفی (که با نظر به بومشناسی ذهن نزد گرگوری بیتسون به حیطهی مجازیتری چون نیروها، شدتها، امیال و سوبژکتیویته میپردازد)؛ تناظری که امروز از جهاتی چون یک پیشگویی به نظر میرسد:
درست همانطور که جلبکهای هیولایی و جهشیافته به تالاب ونیز حمله میکنند، صفحهنمایشهای تلویزیونی ما نیز با تصاویر و گفتههای تباهیزده آلوده و اشباع شدهاند. در عرصه اکولوژی اجتماعی، آدمهایی مثل دانلد ترامپ مجازند که آزادانه تکثیر شوند، و مثل سایر گونههای جلبکها بر سرتاسر ناحیههای نیویورک و آتالانتیکسیتی حکم برانند؛ او با افزایش اجارهها و بدینوسیله با بیرونراندن هزاران خانواده فقیر که اغلبشان محکوم به بیخانمانیاند و بدینقرار به همارزِ ماهیهای محتضرِ اکولوژی محیطی بدل میشوند، اقدام به نوسازی میکنند. تکثیر متعاقب نیز در قلمروزدایی وحشی از جهان سوم مشهود است که همزمان بر بافت فرهنگی جمعیتهایش، زیستبومهایش، سیستمهای ایمنیاش، اقلیمش، و الخ تأثیر میگذارد… پس از انقلاب در پردازش دادهها و رباتیک، رشد سریع مهندسی ژنتیک و جهانیسازیِ بازارها، دیگر نه کار انسانی و نه زیستبومِ طبیعی، هرگز همانطور که سابقاً بودند، حتی همچون چند دههی قبل، باقی نخواهند ماند. بنا به اشارهی پل ویریلیو، سرعتِ فزایندهی حملونقل و ارتباطات، و وابستگی متقابل مراکز شهری، هر دو به یک میزان برگشتناپذیرند… دیگر نمیتوان طبیعت را از فرهنگ جدا دانست؛ برای اینکه برهمکنشهای بین اکوسیستمها، سپهرِ ماشینی، و دنیاهای اجتماعی و فردیِ ارجاع را بفهمیم، باید بیاموزیم که بهنحوی تراگذرنده[۳] فکر کنیم.[۴]
علاوه بر این، گتاری در آشوبتراوایی آشکارا اشاره میکند که «همه جنبشهای عظیم سوبژکتیوسازی ضرورتا در جهت رهاسازی گسترش نمییابند. انقلاب سوبژکتیو انبوهی که طی ده سال بین مردم ایران گسترش یافته بود بر کهنهگرایی دینی و عموما بر گرایشات اجتماعی محافظهکارانه متمرکز است ـــ خصوصا با نظر به جایگاه زنان.»[۵] طی سالهای اخیر گرچه خیز همگراییها و کمپینها و تلاشهای جمعی و نهادی برای احقاق برخی مطالبات ــ از جمله در اعتراض به حجاب اجباری ــ افزایش یافته اما بیابانزایی هم بهطرزی عنانگسیختهتر از همیشه پایاپای تا دل آپارمانهای موقتی کوچکمان پیش آمده و افزون بر وجه برونگستر یا امتدادیاش در پهنههای درونگستر یا اشتدادی حیات شهری نیز بروز کرده و عمدتا به شکل همکوکشدن میلِ جمعی به مرگ خاصه به صورت پژمردن ــ یا دقیقتر، پژمراندنِ ــ عواطف شهروندان مرئی شده است؛ از افزایش میل به خودکشی و واکسینهشدن سایر شهروندان در قبال تلفشدن دیگری، که از تشدید استعمار درونزاد، امنیتیشدن و انتحاریشدن آپاراتوس دولتی خبر میدهد تا منع مادونانگارانهی گرداندنِ حیوانات خانگی چون سگ و گربه در پارکها که از حیث هستیشناختی از بشری خبر میدهد که به قول آگامبن در منطقهی استثناء حیوانیتاش را به تعلیق درآورده است، و از حیث سمپتومشناختی از شکافهای آشکار و قطبیسازیهای فزایندهی اجتماعی در سطحی محلی حکایت دارد که میتواند به حیوانیسازیِ انسان راه ببرد و دستکم در یک سرحدش حتا خطر قومیتیشدن یا نژادیشدن پیکارهای مردمی یا غصب و ناوبریِ بازنمایی اعتراضات را به دنبال آورد. عطف به آنچه از منظر خردسیاستِ میل نزد گتاری بهایجاز اشاره شد، میتوان یکی از دقایق مسئلهزا یا مقاومتـآفرینش را در دل مناقشات مذکور پی گرفت؛ به این معنا که وایس به سراغ آن تصویرـاندیشههایی رفته است که به میانجی معماریِ چشمانداز و خاصه بهلطف ساخت معمارانهی باغها دریافت میشوند، آن اندیشهـخارج، ممکنسازیها[۶] یا موقعیتسازیهایی که با امحای باغها دیریاب و مخدوش شده یا از میان میروند. ابداع° چنانکه ماسومی مراد میکند مفهومی محسوس است که امکانِ خودش را تولید میکند و مقدم بر آن است؛ امکان° پتانسیلِ بسطیافته است. میتوان همراه با برایان ماسومی، مترجم هزار فلات و از پیشگامان معاصرِ نظریهی تاثیر/عاطفه[۷] پرسید: باغ یا معماری منظره میتواند چه امکانهای جدیدی برای وضعیت جمعیِ انسانی تولید کند؟[۸] در این چند متن کوتاه، باغ و معماریِ منظره نه صرفا از خلال گفتارهای آکادمیکِ موجود یا مفاهیم تخصصی مطروحه و روزِ رشتهی معماری و شهرسازی بل از خلال همپوشانی که با ادبیات، شعر، سیاست و فلسفه خوانش میشوند و خاصه در پرتو زیباییشناسی افراط یا فزونی[۹]، منظری که توانهایش را از تخیل احشاییِ باشلار، پدیدارشناسیِ مرلوپونتیاییِ دورهی واپسین [ذیل انگارهی گوشت در مرئی و نامرئی] و خردسیاست میلِ مینور نزد دلوز و گتاری میگیرد و مجرایی برای تامل دوباره به دهشتهای انباشتشوندهی روزمرهمان فراهم میکند. مرلوـپونتی در بخشی از درسگفتارهای طبیعت، تحت عنوانِ «پدیدهی تقلید: هستندگان زیستمند و جادو» میکوشد میان عاملیتهای بیرونی و درونی، آزادی دیوانهوار حیات از یکسو و اقتصاد زندگی از دیگرسو، بین درون و بیرون، فعالیت و انفعال، همانندی و تفاوت، پیوستگی و جدایی، و حیوان و بشر پل بزند؛ او نسبت میان انسان و حیوانیت را نه سلسلهمراتبی بل پهلوبهپهلو یا درگذرنده[۱۰]، و از جنسِ نوعی خویشاوندی غریب در نظر میگیرد طوریکه بر طبق آن، نمیتوان انسانیت را تلوسِ حیوانیت یا طبیعت دانست و تکامل هم به مغاکی میان بدن و آگاهی یا بین حیوان و دازاین فروکاسته نمیشود، و در عوض با «درهمپیچیدنِ» میان مخلوقات زیستمند در مقام یک تا[۱۱] در خودِ حیات و بهمثابه بخشی از راز حیات طرف میشویم.[۱۲] همانطور که الن وایس، در افقهای غیرطبیعی: تناقض و تضاد در معماری چشمانداز (۱۹۹۸) اشاره میکند، «در انتهای قرن بیستم، به نظر میرسد سنخ خاصی از باغ در شورش مداوم علیه محدودیتهای هر دوی ریاضیات (چه جهانشمول چه غیر آن) و محاکات باشد؛ باغی که «طبیعی» نیست، اما با اینحال به تجسم یا منظر طبیعت مجال میدهد؛ باغی حاشیهای بههمراهِ اثراتِ براندازِ ملازماش، باغی متناظر با آن آثار که ژیل دلوز «اقلی یا مینور» خوانده است؛ باغی که فرمهایش در خیال نمیگنجند بیآنکه ضرورتاً به امر والا توسل جویند… در طبیعتی طبیعتزدوده که افقهای عمیقاً غیرطبیعی را فاش میکند، «محلها یا گاهانِ زمان به جای باغهای تاریخ مینشینند.»[۱۳]
پانزده اسفند ۱۳۹۷، درست در روز درختکاری، شورای شهر تهران حکم به تخریب ۶۲ باغ کرد؛ این چند صفحه کرنشی است به تکتک آن باغهایی که درختانشان در راه شهرکُشی و بیابانزایی مفقود و مقتول شدند؛ و نیز پیشکشی است به خاطرهی آوارگان و مهاجران گُرجی که پس از نسلکشی قفقازها به ایران کوچیدند و در پیکارهای مشروطهخواهی جنگیدند؛ و به ه. ب.، از تفلیس تا سرخس، از سنگلج تا سوادکوه؛ همآواییِ باغ و باغبان.
س.پ، و پ.غ.، فروردین ۱۳۹۸
پانویسها
[۱] Félix Guattari, Chaosophy: Texts and Interviews (1972-1977), trans. David L. Sweet, Jarred Becker, and Taylor Adkins, ed. Sylvere Lotringer, Semiotext(e) Press, 2009, 154-176
[۲] semiotic
[۳] transversal بهعبارتی نه عمودی یا افقی بلکه مورب یا برحسب نسبتهای قطری
[۴] FeIix Guattari, The Three Ecologies; tanslated by Ian Pindar and Paul Sutton, Galilee Press, 1989, 43
[۵] Félix Guattari, Chaosmosis: an ethico-aesthetic Paradigm, translated by Paul Bains and Julian Pefanis, Power Institute, 1995, 2
[۶] posibilization
[۷] Affect Theory
[۸] Brian Massumi, “The Evolutionary Alchemy of Reason” in Parables For The Virtual: Movement, Affect, Sensasion, Duke University Press, 2002, 89-133
هرچند به یاد داریم که بستر یا بافتارِ مفهومیِ بحث ماسومی مسئلهی تکوین عقل، تعریفی هوش، و کاربست اندامهای مصنوعی در و از خلالِ رخدادهای پرفورمنس استلارک را دربرمیگیرد و گذر از امر ارگانیک و طبیعی، گذر از امر انسانی به سوی امر غیرارگانیک، امر مصنوعی، پساانسان یا ناانسان را در مد نظر قرار میدهد، با اینحال اما جانمایهی بحثاش از خلال (باز)طرحِ نسبتهای میان امر ممکن، امر بالقوه، امر مجازی و امر بالفعل پیش میرود و از آنجاکه بنیان مفصلبندی نظری و مفهومپردازیهای ماسومی بهلطف «تکرار تفاوتگذار رخدادها»ی استلارکی میسر میشود کاربست پرسش او در اینجا نیز یک سنتز نامشروع به شمار نمیآید خصوصا از این منظر که اولا در نظریهپردازی ماسومی، این بدن زیستمندِ استلارکی است که مادیت مبنایی یا بنیان مادی اولیه برای نیروگذاریها، تاثیرها و ادراکها و همهی حسیافتها و تعقلهای متعاقب را برمیسازد که ابتدا به ساکن به حیطهی امر ارگانیک، کربنی (و نه سیلیکونی) و طبیعی تعلق دارد. ثانیاً، نزد وایس باغ یک اثر هنریِ کاملا مصنوع محسوب شده است (برای مثال «ریوآنجی» بهمنزلهی یک خشکهباغِ دقیقا مهندسیشده) و افزو بر این یک ساختارِ دائما در حال تکوین تعریف میشود که هم تا حد مرگ و هم تا لحظهی نابودیاش ناپایا، موقتی و نابههنگام است طوریکه آستانهی گشودگیاش به خارج حداکثرِ تعیّنناپذیری را تداعی میکند، هر لحظه در مقام تای خارج یا تاـخارج رو به واریاسیونهای شدیدا متفاوت گشوده میماند، و بهلطف «خطِ تغیّر پیوسته»اش بیبروبرگرد از حدود اقتصاد محصورِ میلِ هر صنعتگر یا هنرمند یا باغبان یا صانع انسانیِ ممکن درمیگذرد. شاید بتوان باز هم این نقد را وارد آورد که عنصر/مبنای تفاوتگذار باغ از همسنجگی ضروری با عنصر/مبنای تفاوتگذار رخدادهای استلارکی بیبهره است و مستعد راهدادن به سنجشی غیردرونماندگار؛ پاسخ را در مانیفست وایس درباره ریوآنجی میتوان یافت؛ باغ در مقام ماتریس حسآمیزانهای که تصادفها ذاتیِ تاریخچهاش هستند را با ماشینـبدنِ استلارکی در مقام یک پیشالگوی جویای «تعامل» قیاس کنیم که در آن وجوه ارادی و و غیرارادی به نسبتهای نو وارد میشوند؛ در هر دو مورد فراموشیِ خود و از دسترفتن اگوی انسانی در راه شدنهای ناانسانی جستجو میشود؛ در اولی فراموشی در پیشگاه خلسهی مواجههای رخ میدهد که هر لحظه از حیث امتدادی و اشتدادی، و به هردو معنای استعاری و تحتاللفظی «زنده» است (نسبت همواره سیال میان بدن ناظر حاضر در باغ و عناصر خودِ باغ، حتا در خشکیدهترین مهندسیاش)، در دومی به لطف یورش تکنولوژیکی به بدن و بازتنظیم نسبتهای هستنده/ناهستنده به قصد دسترسی به عکسالعملهای نو یا حلقههای بازخورد جدیدی از جنس تحریک/پاسخ؛ وانگهی، در آزمونوخطاهای امتدادیِ استلارک (و نیز اورلان، مارسلی آنتونز روکا، در میان تجربهگرایان سایبورگی از این دست) تا به امروز با قلمروزدایی مطلقِ بدن مواجه نبودهایم؛ پسزدهشدن انداممصنوعی تعبیهشده در بدن استلارک تنها یک مثال ساده و گواه کوچکی است بر این ناممکنیِ پساکربنگرای شدیداً امتدادی، و بازگشت (به) طبیعتِ بنیاداً کربنی. استلارک در یکی از پرفورمنسهایاش، مجسمهی شکمی، اثر هنری را درون بدنش قرار میدهد و عملا خود به اثر هنری بدل میشود یا مرز میان سازنده و اثر را محو میکند؛ این اتفاق در نسبت میان معمار و منظره، یا باغبان و باغ، نیز صدق میکند؛ با این تفاوت که در اولی تجربه محدود به فرد پرفورمر باقی میماند و برهمکنش میان اثر هنری و صانع خط تغیّر پیوستهای نمیسازد و عملیاتی مضاعف برای بیرونکشیدن مجسمه نیز باید در نظر گرفته شود، در دومی دینامیسم تعاملیِ بین اثر هنری و سازندهی اثر در هر لحظه فرافردی، پیشافردی، و جمعی است؛ کاوش استلارک در رقصنگاری غیرارادی، اینترنتی و کنترل از راه دور بدن با شبیهسازی الکترونیکیِ عضلات جایش را به سرهمبندی جمعی بیان، یا تاثرات بیواسطهی ناشی از مشارکت انبوههای از بازدیدکنندگان از یک باغ میدهد؛ کودکی برگی از شاخهای جدا میکند، سگی پای بتهای ادرار میکند، کمی آنسوتر میوهای رسیده میشود و بر زمین میافتد و سپستر خورده میشود؛ در چنین نمونهای مرز بیرون و درون، پیشاپیش بهنحوی قلمروزدایانهتر محو شده است. مادهخامی که در یکی از اجراها به بدن استلارک وارد میشود تدریجاً جذب بدن و هضم میشود، در حالیکه موجودیت باغ در مقام یک اثر نیز از فساد خورندهی تدریجیاش جداییناپذیر است. برای نمونه، تاثیرِ روانتنانهی ماتریسِ حسآمیزانهی اثری چون «راهرفتن» اثر رابرت ویلسون را در نظر بگیرید که یک تمامیت گشوده [open totality] میسازد که میان هنر چشمانداز، رادیوفونی، لندآرت و مولتیمدیا در نوسان است:
(Walking, Robert Wilson in collab. with Theun Mosk and Boukje Schweigman)
[۹] aesthetics of excess
[۱۰] dépassement
[۱۱] fold
[۱۲] Kelly Oliver, ‘Stopping the Anthropological Machine: Agamben’s Ticktocking Tick’, in Animal Lessons: How They Teach Us to Be Human, Columbia University Press, 2009, 229-247
این بخش از کتاب کِلی الیور پیشتر با اندکی تغییر به صورت مقالهای مستقل انتشار یافته بود. برای مطالعهی بیشتر، خصوصا در باب رویکرد فلاسفهای چون هیدگر و آگامبن و مرلوـپونتی در قبال مقولات رازوارهسازی و راززدایی، میتوان ترجمه فارسی آن را در کنار مقالات دیگری از الیور از اینجا خواند:
http://asabsanj.com/asab/oliver-selected
[۱۳] Allen S. Weiss, Unnatural Horizons: Paradox and Contradiction in Landscape Architecture, Princeton Architectural Press, New York, 1998, 153
پیشتر از این نویسنده دو کتاب به فارسی منتشر شده است: شهریاری ناممکن، تر. ایمان گنجی و پویا غلامی (بان، ۱۳۹۷) که نظرگاه او در باب زیباشناسی افراط یا فزونی را در نسبت با فلسفه و نظریهی انتقادی معاصر طرح میکند (وایس در سرآغاز نخستین اثرش، زیباشناسی فزونی (۱۹۸۹) کتاب را به آموزگارانش از جمله آلفونسو لینگیس پیشکش کرده است)؛ و فرمهای فروپاشیده: هنر خام، فانتاسمها و مدرنیسم، تر. سدنا پرنی و پویا غلامی (چشمه، ۱۳۹۷). فصل پایانیِ فرمهای فروپاشیده با نظر به فاجعهی آشوویتس ــ که خانوادهی وایس از بازماندگان اردوگاههایش هستند ــ به نسبت میان خوراکشناسی [gastronomy] و معماری میپردازد.