معادله‌ی انسان-فضا/ گام اول: کدام انسان؟

دانلود پی‌دی‌اف

گام اول: کدام انسان؟

………

حل معادله­‌ی انسان و فضا از جمله بحث­‌برانگیز­ترین تلاش‌­ها برای فهم و توضیحِ امرِ شهری بوده است؛ از ابعادِ مثکثرِ نظری و ایده‌­های به ظاهر انتزاعی-تجریدی گرفته تا اشکالِ مختلفِ عملی نظیرِ طیف­‌های گوناگونِ طرح­‌ها و برنامه‌های شهری، هر یک به نحوی مستقیم و یا غیر مستقیم به وجود چنین معادله‌ا­ای اشاره و بر آن تأکید می‌کنند. گرچه در نگاهِ اول تبیینِ نسبتی مشخص میانِ این دو، امری سهل به نظر می‌آید؛ اما چنان­چه به پیشینه‌ی تلاش‌های انجام شده در راستای تحققِ این «مطلوبِ همیشگی» توجه شود، ماهیتِ به غایت پیچیده و فراچنگ­‌نامدنیِ آن بیش از پیش نمود خواهد یافت. نگاهی هر چند کوتاه و اجمالی به تاریخِ این تلاش­‌ها می­‌تواند در فهمِ این ماهیتِ پیچیده مؤثر باشد. به احتمالِ فراوان و از دلِ همین مرور به ظاهر اجباری، نقاطِ مشترکی بروز می‌یابد که اندکی مکث و تأمل بر روی آن­ها حکایت از وجودِ نقطه‌ی اتکایی دارد که در تاریخِ اندیشه­‌ی فلسفی با نامِ دکارت و تمایزِ آشنای دکارتی میانِ آن چه می‌اندیشد(به تعبیری: ذهن) و آن­ چه امتداد می‌یابد(به تعبیری: ماده) پیوند خورده است. دوگانه­‌ای که گرچه با دکارت آغاز می­‌شود اما به تعبیرِ گالووی در کانت به نقطه‌ی اوج رسیده و سویه‌ای استعلایی می­‌یابد(گالووی، ۱۳۹۶: ۱۷). بنابر تعریفِ سجویک، سوژه‌­ی معرفتی دکارتی موجودی است که به لطف خودآگاهی خویش می‌تواند از چیستی­‌اش حسی بی­‌واسطه داشته باشد، و به همین دلیل از سوبژکتیویته برخوردار است(سجویک، ۱۳۹۰). از این­‌رو دوگانه­‌ی سوژه-اُبژه که به نحوی خروجی ضمنی این تفکر فهم شده، به پیش‌فرضِ بنیادینِ عصرِ مدرن بدل می‌شود. به این ترتیب در این معادله‌ی از پیش مفروض، واژه­‌ی انسان به عنوانِ معادلی برای سوژه‌­ی انسانی(آن چه می‌اندیشد) درنظر گرفته شده و واژه­‌ی فضا در مقابلِ اُبژه(آن­ چه امتداد می­‌یابد) می‌نشیند.

طرحِ پرسش کدام انسان به هیچ وجه، موضوعِ جدیدی نیست؛ و پیش‌­تر به اشکالِ گوناگون به آن پرداخته شده است. بر این اساس در جستارِ پیشِ‌رو توهمِ طرحِ یک موضوعِ جدید و یا قسمی فتحِ باب در معادله­‌ی میان انسان و فضا وجود ندارد. بلکه تنها به ضرورتِ پرداختن به این پرسش در بستری تاریخ‌مند و زمان‌مند اشاره می­‌شود، که شاید در بزنگاهِ پاندمیِ معاصر بیش از هر زمانِ دیگر، معنی‌دار به نظر برسد. بر این اساس شاید در گامِ نخست باید پرسیده شود: «کدام انسان» و «کدامین فضا». بدون آن که میانِ این دو، تقدم و یا تأخری وضع شود. اما از آن جایی که پرداختن به هر دو پرسش در یک جستار، با بالارفتنِ ناگزیرِ حجمِ مطلب همراه بود؛ پرداختن به پرسشِ دوم یعنی کدام فضا، به جستارِ دیگری موکول می­‌شود.

برای قاب­‌گرفتن پرسشِ مدنظرِ این جستار یعنی کدام انسان، از سه میانجی بهره گرفته شده که به ترتیب عبارت‌اند از: اومانیسمِ روشنگرانه، روانشناسی ایگو و احضارِ بی­‌وقفه­‌ی سوژه؛ میانجی­‌هایی که نقطه­‌ی تلاقی­‌شان سوژه‌محوری یا همان آن چه می­‌اندیشَد دکارتی است. بدیهی است که این سه میانجی پیش­ِ‌رو، به هیچ وجه جنبه­‌ای غایی و تام و تمام برای پرداختن به موضوع بحث ندارد؛ بلکه تنها بر حسبِ نگرش و ترجیحاتِ شخصی نگارنده گزینش شده و بسط یافته است. همین امر نشانگرِ آن است که دریچه­‌های بی‌شماری برای مواجهه با این پرسش وجود دارد که هر کدام بی‌­شک می­‌تواند، افقِ جدیدی پیش‌ِروی این بحث باز کند.

۱- اومانیسم روشنگرانه

امروز بیش از هر زمان دیگری صدای به لرزه درآمدن بنیان­‌های یکی از دژ­های ایمانِ انسانِ مدرن در جامعه‌­ی سرمایه­‌محور به گوش می­‌رسد؛ دژی به وسعتِ زمانیِ بیش از دو قرن؛ دژِ ایمانِ روشنگری. دژی که پایه­‌های آن را مفاهیمی ساخته و پرداخته که دستاورد­های مهمِ آرمانی-اعتقادی گروهی از انسان­‌ها را در یک وضعیتِ تاریخی خاص(یعنی روشنگری) شکل می­‌دهد، که مهم‌ترین­‌هایش عبارتند از؛ اومانیسم(انسان­‌محوری)، عقلانیت، کل‌گرایی، اندیشه‌ی پیشرفت و تاریخی‌گری.[۱] اما امروز تمام آن پایه­‌های برسازنده­‌ی دژِ ایمانِ دیروزین در بزنگاهِ[بخوانید بحران-فاجعه­‌ی] کرونا به لرزه افتاده؛ مفاهیمی که جامعه­‌ی مدرنِ سرمایه­‌محور-فن­‌سالار بر پایه‌های آن قد کشیده و سترون شده، امروز تزلزل وصف‌ناپذیری را تجربه می­‌کند. تمامی آن مفاهیمِ روشنگرانه و باورها و آرمان­‌های برآمده از آن، که به صورتِ پیش­‌فرض­‌هایی محتوم تصور می‌شدند، به حالتِ تعلیق درآمده­؛ آرمان­‌ها و باور­هایی که انسانِ مدرن، روز به روز خود را تسلیم افسون‌­شان کرده و اجازه­‌ی فربه‌تر شدن به آن­ها داده بود؛ پیش­‌فرض‌هایی که، به مدد یکی از کلیدی‌ترین مفاهیمِ روشنگرانه، زمینه­‌ای مناسب برای شکل­‌گیری هاله­‌ا­ی معصومانه و خیالی گردِ انسانِ مدرن به وجود آورد؛ مفهومِ اومانیسم(انسان­‌محوری). آری انسان!!! مفهومی که به زعمِ فوکو، [نتیجه] و محصولِ یک وضعیتِ تاریخی [خاص] یعنی همان عصرِ روشنگری است: «انسان، ابداعِ دورانِ اخیر است؛ ابداعی که چه بسا به پایانِ خود نزدیک می­‌شود».[۲] در این جا فوکو نه یک ضد انسانِ بدبین است و نه بنابر سنت داستان‌های تخیلی، قصد جایگزینی ماشین با انسان را دارد؛ او تنها قصد دارد به یکی از ستون­‌های محکمِ آن دژِ ایمانی، شک وارد کند. مفهومی که در انتهای کتاب‌اش با عنوان “نظمِ چیزها”( of Order  things) درست در نقطه‌ی مقابلِ یقینِ کانتی به مفاهیمِ برساخته‌ی روشنگری طرح می‌شود. او[کانت] که «روشنگری [را] به درآمدن انسان از حالتِ کودکی» می‌داند و شعار سر می‌دهد: «جسارت داشته باش که فهمِ خود را به کارگیری».[۳] فوکو بر همین مفهوم مرکزی[انسان] تأکید می‌­کند و نشان می­‌دهد آن چه به عنوانِ مفهومِ انسان شناخته می­‌شود بیش از آن که جنبه­‌ای جهان­‌شمول داشته باشد؛ نتیجه‌ی یک وضعیتِ تاریخی خاص یعنی همان دورانِ روشنگری بوده است؛ «دورانی که خود نام‌اش را برمی­‌گزیند» و «به خودآگاهی رسیده است».[۴] بر همین اساس روشنگری برای فوکو به مثابه­‌ی یک دوره‌­ی تاریخی با اصول و مبانی جهان­‌شمول محلی از اعراب ندارد.[۵] از همین روست که این تلقی فوکویی با اعتقادِ روشنگری به جهان‌شمولی(کل‌گرایی) به عنوان یکی از ستون­‌های بنیادینِ دژِ ایمان، در تضاد قرار می­‌گیرد.

اعتقادِ روشنگرانه به جهان‌شمولی به آسانی با تبیین‌­های کلی و انتزاعی از جهان پیوند می­‌خورد و از این ره ماهیتِ علمِ روشنگری تعین می­‌یابد؛ حال آن که ارائه­‌ی تبیین­‌های کلی و انتزاعی از جهان، خاصیت اساطیر و متافیزیکِ پیشاروشنگری به حساب می‌­آمد. نکته‌­ی قابلِ توجه در این جا شباهتِ زیادی است که میانِ علمِ روشنگری با آن چه برای نابودی­‌اش پای به صحنه می­‌گذارد -یعنی اسطوره و متافیزیک- وجود دارد؛ از این رو، آدورنو و هورکهایمر معتقد بودند: «روشنگری کلِ ماده و محتوای خود را از اسطوره‌­ها می­‌گیرد»؛[۶] نکته‌­ی جالب توجه همین جاست؛ روشنگری که برنامه‌­اش «افسون­‌زدایی از جهان»، «انحلالِ اسطوره‌­ها» و «استقرار معرفت به جای خیال­بافی» بود، به چشم برهم زدنی جامه­‌ی اساطیر به تن کرد.[۷] در حقیقت به زعمِ آدورنو و هورکهایمر، روشنگری علیرغمِ مخالفت­‌های صوری-ظاهری با مفهومِ اُسطوره­ای پیشا­روشنگری، در عمل به مفاهیمِ برساخته‌­ی اُسطوره‌­ای گره خورد. به عبارتِ دیگر، معرفتِ روشنگرانه با به تن نمودنِ جامه­‌ی اساطیری پیشا­روشنگری، اسطوره‌­هایی جدید را برساخت که شاید در این سیاهه، سوژه‌­محوری از مهمترین­‌ها باشد. نتیجه‌­ی ضمنی چنین وضعیتی، نگاهی اُبژکتیوگونه به طبیعت است که از پرابلماتیک کردنِ رابطه­‌ی انسان و طبیعت جلوگیری می­‌کند؛ «طبیعت [به عنوانِ] عینیتِ صرف»؛[۸] در این جا طبیعت به مثابه‌­ی اُبژه‌­ای بیرونی فرض می­‌شود که به زعمِ آدورنو و هورکهایمر، آدمیانِ[مدرن] ناچار به پرداختِ بهای چنین پیش‌­فرضی هستند؛ که همانا بیگانه شدن از چیزی(طبیعت) است که قدرتِ خود را بر آن اعمال کرده­‌اند.[۹] البته مقصود از این نقد، پاسخ‌­هایی از جنسِ کویانیس‌­کاتسیِ «گادفری رجیو» نیست؛[۱۰] که در آن فاجعه به مثابه‌­ی پاسخی مجازات‌­گون به اَعمالِ تجاوز­کارانه‌­ی نوعِ بشر در مواجهه با مامِ طبیعت و نتیجه‌­ای ضمنی برای غارتِ ذخایر آن تلقی می‌­شود؛ بلکه فهمِ ناشناخته بودنِ آن چیزی است که بنابر یک وضعیتِ تاریخی خاص روی داده و تلاشِ ضمنی برای معنادهی به خود را توجیه‌­پذیر می­‌کند. آن چه لاکان آن را هجومی از سوی امرِ واقع می­‌دانست که به آسانی به ساحتِ نمادین( و یا ورود به زبان) تن نمی‌­دهد. به همین دلیل توجیهاتی از جنسِ کویانیس کاتسی و یا اقداماتی از این دست برای معنادهی به هجومِ صورت گرفته از سوی امرِ واقع، به منزله­‌ی تلاش‌­هایی است برای نمادین ساختنِ آن چه از نمادین‌شدن تن می­‌زند. تنها به هنگام بحران و فجایعِ گاهاً ارادی و غیرِ‌ارادی همچون نقاطِ بزنگاه[هجومِ امرِ واقع] است که باورهای برآمده از مفروضاتِ[اومانیستی] برای مدتی به حالتِ تعلیق در­می­‌آید و زمینه برای اندیشدن نه به منزله­‌ی رویکردی منفعلانه‌­ی واکنشی، که به مثابه‌­ی نوعی کنش، از طریقِ در پرانتز قرار گرفتنِ مجموعه‌­ی آن پیش‌­فرض­‌های موردِ توافق فراهم می‌شود.

۲- روانشناسی ایگو

­در میان ستون­‌های بناکننده­‌ی دژِ ایمانی روشنگری، اومانیسم به مثابه‌­ی آن ستونِ قدرتمندی است که از عصرِ رنسانس آرام آرام سترون شد و در روشنگری به منتها نهایتِ قدرت و اقتدارِ خود رسید که بیش و کم تا سده­‌ی نوزدهم ادامه یافت. اما در سدهی نوزدهم [به خصوص از نیمه‌­ی دومِ آن] و به میانجی مجموعه‌­ای از عوامل، تغییری محسوس در نگاهِ پوزیتیوسیتی به مفاهیمِ روشنگرانه از جمله اومانیسم(انسان­محوری) حاصل شد. علاوه بر بازنمایی نیمه­‌ی تاریکِ آن درخششِ پیروزمندانه(روشنگری)­، در قالب‌­های ادبی چون رمان­، در کارهای دیکنز، بالزاک و…، دو اتفاقِ مهم سبب تحولی بنیادین در مفاهیمِ روشنگرانه شد و آن ستونِ قدرتمند و مقدسِ اومانیستی را متزلزل نمود؛ یکی در نیمه‌­ی قرن[نوزدهم] و دیگری در انتهای آن: اولی «داروینیسم» بود که اگر نه بیشتر از انقلابِ کوپرنیکی در تغییرِ فهمِ بشر نسبت به جهانِ پیرامون‌اش، که همپای آن در اسطوره‌­زدایی از مفاهیمِ روشنگرانه مؤثر بود؛ و دومی «فرویدیسم»؛ که از قضا انگشتِ اشاره­‌ی آن درست ستونِ مقدس ایمانِ روشنگری را هدف گرفت. این دومی، با بها دادن به مفهومِ ضمیرِ ناآگاه و تبیینِ جایگاهِ آن در دستگاهِ نفسانی انسان، زمینه­‌ای برای بروز تردید و شک در بنیان‌­های روشنگرانه فراهم آورد و به طور ضمنی، سببِ به ذیل کشیده‌شدنِ سوبژکتیویسم(عاملیتِ سوژه) از سریرِ قدرتِ روشنگرانه شد. تلاشی که در نیمه­‌ی دوم قرنِ بیستم با روانکاوی لاکانی با تأکیدِ حداکثری، سعی بر کاهشِ دامنه و اقتدارِ عاملیتِ سوژه داشت؛ «سوژه هرگز چیزی بیش از مفروض نیست».[۱۱] این جمله که بنیانِ سوژه­‌محوری روشنگرانه را هدف گرفته در سمینارِ بیست و سومِ لاکان بیان شد. به تعبیر فینک سوژه­‌ی لاکانی «نه فرد است و نه آن چه ممکن است سوژه‌­ی آگاه(یا سوژه‌­ای که آگاهانه می­‌اندیشد) بنامیم».[۱۲] این فهم از سوژه که در آن سوژه تا حدِ “چیزی مفروض” نزول می­‌کند درست در نقطه­‌ی مقابل روانشناسی ایگو و تعریفِ آن از سوژه قرار می‌­گیرد: «سوژه‌­ای که آگاهانه می‌­اندیشد، روی هم رفته، از ایگو آن‌گونه که در روانشناسی ایگو فهمیده می­‌شود تمایز­ناپذیر است».[۱۳]

بر اساسِ هژمونی روانشناسی ایگو، سوژه‌­ای که می‌­اندیشد یا همان ایگو می­‌تواند به شکلی آزاد و فارغ از بندِ تعارضات میان سوپر­ایگو و اید قرار گرفته و عمل کند. لاکان اختلافِ نظرِ خود را با این موضع، در سمینار ۱۹۵۵-۱۹۵۴ در قالب این جمله صورت‌­بندی می­‌کند:« آیا اقتدارگرایی ایگو با روح اندیشه­‌های فرویدی همخوانی دارد؟».[۱۴] آن چه لکان در این سمینار به عنوان اقتدارگرایی ایگو از آن یاد می­‌کند در پیوندی ناننوشته با اومانیسمِ روشنگرانه قرار دارد؛ از همین رو تأکید روانشناسی ایگو به عاملیتِ سوژه تلاشی است برای رها کردنِ او از قید و بندهایی که بر سرِ راه‌اش وجود دارد؛ توهمِ این که همه چیز و تحتِ هر شرایطی کنترل است. اما در این جا یک تناقضِ مهم به وجود می­‌آید؛ بنا بود رهایی از این قید و بندها تضمین­‌کننده­‌ی فردیتِ سوژه باشد؛ حال آن که به زعمِ هگل آن سوژه­‌ها و فاعلانِ آزاد در نهایت بدل به همان گله‌ای شدند که در نگاهِ او ثمره­‌ی روشنگری است.[۱۵]

۳- احضارِ بی‌­وقفه­‌ی سوژه

آرمان­‌های اومانیستی روشنگری از یک‌سو و تأکیدِ فتیشیستی بر عاملیتِ سوژه در روانشناسی ایگو از سوی دیگر، زمینه را برای جولانِ هر چه بیش‌ترِ سوژه­‌محوری محیا کرد. سوژه‌­ای که می­‌تواند فارغ از قید و بندهای موجودِ پیرامونِ خود، به سمتِ آرمان­‌های از پیش تعریف شده‌­ی روشنگرانه نظیرِ موفقیت حرکت کند و چنان که خودِ او بخواهد هیچ مانعی نمی‌­تواند او را از نیل به هدف، دور کند. این­ها تنها بخشی از عبارت­‌هایی است که نُقلِ محافل تبلیغاتی-انگیزشی موفقیت است و احتمالاً همه تاکنون آن ها را دیده و یا شنیده‌­ایم. افرادی با چهره‌­هایی به ظاهر مصمّم که بر روی استیج­‌های پر زرق و برق راه می‌­روند و با شور و حرارتی وصف‌­ناپذیر، از راه‌­های رسیدن به موفقیت می­‌گویند؛ چگونگی رسیدن به موفقیت در شکل و قامتِ یک کالای با فروشِ تضمین­‌شده، در جهتِ برانگیختنِ میلِ سوژه ارائه می‌­شود. این جاست که چگونگی رسیدن به موفقیت جای پرسش از چیستی و چرایی رسیدن به موفقیت را می­‌گیرد. به همین سبب، وجه ملموسِ شوهای تبلیغاتی-انگیزشی موفقیت، ماهیتِ ایدئولوژیکِ ورای همین عبارتِ چگونگی [بخوانید راه‌­های] رسیدن به موفقیت است.

آلتوسر معتقد بود، ایدئولوژی افراد را به ­‌مثابه­‌ی سوژه‌­ها مورد خطاب قرار می‌دهد؛ و بر همین مبنا سوژه­‌سازی را کارکردِ اصلی ایدئولوژی می­‌دانست.[۱۶] به محضِ این که فرد البته با تعریفِ مورد علاقه­‌ی آرمان­‌های روشنگرانه-روانشناسی ایگو، مخاطب عبارتِ چگونه به موفقیت برسیم؟ قرار می­‌گیرد؛ فرایندِ سوژه‌سازی کلید می‌­خورد. به یاد دارم چند وقت پیش کلیپی در اینستاگرام به سرعت وایرال شد؛ محتوای این کلیپِ در اصطلاح انگیزشی را، نام‌ه­ای از طرف یک نویسنده به دوستِ نقاش‌اش شکل می­‌داد(یا بالعکس)، که گویا بنا به دلایلی[نامعلوم]، مدتی دست از کار کشیده و در اصطلاح گوشه­‌ی عزلت گزیده بود؛ بندیت کامبربچِ بازیگر، با شور و حالِ خاصی در یک سالن عمومی در حالِ ارائه‌­ی آن نامه برای مخاطبان بود؛ کلیپ با یک جمله به پایان می‌رسید؛ just do (فقط انجام بده). کارکردِ ایدئولوژیکِ این عبارت در ورای این ظاهرِ ساده و بی­‌تکلفِ آن نهفته است؛ تنها کافی است عینکِ «جان نادا(شخصیتِ اصلی)»ی فیلمِ «آن­ها زنده‌اند» را به چشم بزنیم؛[۱۷] در این جا مخاطبِ عبارتِ just do (فقط انجام بده) بدل به سوژه‌­ای می‌­شود که می‌باید از طریق کار و عملِ بی­‌وقفه، به شکلی فردی و احتمالاً بدونِ توجه به امکان­‌ها و ظرفیت­‌های پیرامونِ خود به اهدافِ مفروض نائل شود؛ اصرار به این توهم که همیشه، همه چیز تحتِ کنترل است. در این نگاه معمولاً جایی برای توجه به نیروهای برسازنده‌­ی وضعیت در نظر گرفته نمی‌­شود و تنها منِ مخاطب است که موردِ خطاب قرار دارد. این باور که منِ مخاطب منتزع از شرایطِ برسازنده‌­ی وضعیت، در شرایطی که خود اراده کند، می‌­تواند به مطلوب دست یابد، تماتیکِ اصلی شوهای تبلیغاتی-انگیزشی را شکل می­‌دهد. احتمالاً بدونِ وجودِ مجموعه‌­ای از آرمان­‌ها و باورهای روشنگرانه و اصرارِ فتیشیستی روانشناسی ایگو بر عاملیتِ سوژه، بنگاه‌­های فروشِ موفقیت، ضمانتِ فروش خود را از دست می­‌دادند.

نقطه­‌ی تلاقی این سه میانجی یعنی- اومانیسمِ روشنگرانه، روانشناسی ایگو و احضارِ بی­‌وفقه­‌ی سوژه- که به جستارِ پیش­‌ِرو امکانِ قاب گرفتنِ پرسشِ کدام انسان را می­‌دهد، مفهومِ سوژه­‌محوری است. سوژه مفهومی است که میانِ این سه حوزه شکاف می­‌خورد: از سویی تحتِ تأثیرِ دائمی باورهای هژمونیکِ روشنگرانه و آرمان­های مفروضِ جامعه­‌ی سرمایه­‌محور قرار دارد و از سوی دیگر، جایگاهِ رفیع و میزانِ بالای عاملیتِ آن، در بنیان­‌های نظری روانشناسی ایگو موردِ تأکید قرار می‌­گیرد. اما کارکردِ میانجی سوم کمی متفاوت است؛ احضارِ بی­‌وقفه‌­ی سوژه در حقیقت تلاشی است برای گوش‌سپردنِ همیشگی به پیام­‌های ارسالی از روانشناسی ایگو و بنیان‌­های نظری آن و از سوی دیگر تعظیمِ دائمی در برابر فرامینِ به ظاهر جاودان و ازلی-ابدی روشنگرانه؛ تلاشی که امروز شاید بیش از هر زمانِ دیگری جنبه­‌ای کالتی- آیینی به خود گرفته و در هر لحظه و هر موقعیتی از جانبِ سوژه احساس می­‌شود. جنبه­‌ی مناسکی این احضارِ دائمی و بی­‌وقفه، سوژه را در هر بزنگاهی به سوی خود می­‌خواند و در عینِ حال منتظرِ تمکینِ بی­‌چون و چرای او می­‌ماند. در این وضعیت طرحِ پرسشِ کدام انسان تنها، تلاشی است برای یادآوری ماهیتِ برساخته­‌ی این مفاهیم، که از قضا خود را همچون اموری ازلی-ابدی و از پیش مفروض نشان ­می­‌دهند و هر گونه تلاش برای فراتر رفتنِ از خود را به مثابه­‌ی قسمی تخطی ترجمه می‌­کنند؛ پرسشی که شاید از یک‌­سو ضرورتِ طرحِ خود را در نسبتِ با مقوله‌­ی فضا (کدام فضا) نشان می­‌دهد و از سوی دیگر در بسترِ زمان­‌مند و تاریخ­‌مندِ لحظه‌­ی اکنون قابلِ تأمل به نظر می­‌رسد.

……………………………….

یادداشت­‌ها

[۱] داوری­ اردکانی،رضا. شجاعی جشوقانی، مالک. کانت، فوکو و سنت انتقادی. نشریه فلسفه. سال ۴۱. شماره ۱. بهار و تابستان ۹۲

[۲] متیوز، اریک. فلسفه­‌ی فرانسه در قرنِ بیستم. ترجمه­‌ی محسنِ حکیمی. نشر ققنوس

[۳] کانت، امانوئل. روشنگری چیست؟ در پاسخ یک پرسش. ترجمه­‌ی همایون فولادپور. دی ۱۳۷۰ – شماره ۲۲. (عبارت­‌های داخل«» از متن ترجمه شده از مقاله­‌ی کانت نوشته شده است.)

[۴] فوکو، میشل. درباره­‌ی روشنگری چیستِ کانت. ترجمه­‌ی همایون فولادپور. دی ۱۳۷۰ – شماره ۲۲. (عبارت­‌های داخل«» از متن ترجمه شده از مقاله‌­ی کانت نوشته شده است.)

[۵] همان [۱]؛ توضیح: فوکو در باب رساله‌­ی روشنگری کانت، سه جستار-اواخر عمر خود- منتشر می‌­کند که به باور برخی مفسران، نگاه قبلی او به عنوان نقاد رادیکال مدرنیته را تعدیل می­‌کند، این سه جستار عبارتند از؛ نقد چیست؟، کانت،روشنگری و انقلاب و روشنگری چیست؟ [به نقل از مقاله کانت، فوکو و سنت انتقادی]

[۶] آدورنو، تئودور. هورکهایمر،ماکس. مفهومِ روشنگری. ترجمه‌ی مراد فرهادپور. ارغنون شماره ۱۱ و ۱۲. (عبارت­‌های داخل«» از متن ترجمه شده مقاله­‌ی آدورنو و هورکهایمر نوشته شده است.)

[۷] همان. (عبارت‌­های داخل«» از متن ترجمه شده از مقاله‌­ی آدورنو و هورکهایمر نوشته شده است.)

[۸] همان.

[۹] همان.

[۱۰] کویانیس کاتسی: زندگی بدون توازن انگلیسی Koyaanisqatsi‎ ؛ فیلمی در ژانر مستند به کارگردانی گادفری رجیو است که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد.

[۱۱] Lacan, Jacques . Seminar XXIII: Le sinthome (1975-76). Text established by Jacques-Alian Miller

[۱۲] فینک، بروس. سوژه­‌ی لکانی میانِ زبان و ژوئیسانس. ترجمه‌ی علی حسن‌­زاده. تهران. نشربان. ۱۳۹۷. ص ۹۹

[۱۳] همان.

[۱۴]

Seminar II: Le moi dans la theory de Freud et dans la technique de la psychanalyse(1954-55). Text Established by Jacques-Alian Miller

[۱۵] به نقل از آدورنو، تئودور. هورکهایمر، ماکس. مفهومِ روشنگری.ترجمه‌­ی مراد فرهادپور. ارغنون شماره۱۱ و ۱۲

Phanomenologle des Geistes. p 424

[۱۶] آلتوسر لویی ۱۳۸۶: ایدئولوژی و سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت؛ ترجمه‌ی روزبه صدر آرا تهران نشر چشمه.ص ۶۷

[۱۷] فیلم آنها زنده‌­اند (They Live.1988) شخصیت اصلی این فیلم با زدنِ یک عینک آفتابی خاص بر چشمان‌اش، می­‌تواند کارکردِ سازوکارِ ایدئولوژیک موجود در ورای تبلیغاتِ گسترده‌ی شهری چون لس‌­آنجلس را ببیند.

منابع

آدورنو، تئودور. هورکهایمر، ماکس. مفهومِ روشنگری. ترجمه­‌ی مراد فرهادپور. ارغنون شماره ۱۱و ۱۲

آلتوسر لویی ۱۳۸۶: ایدئولوژی و سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت؛ ترجمه‌ی روزبه صدر آرا تهران نشر چشمه. ص ۶۷

داوری ­اردکانی، رضا. شجاعی جشوقانی، مالک. کانت، فوکو و سنت انتقادی.نشریه فلسفه.سال ۴۱.شماره ۱. بهار و تابستان ۹۲

سجویک، پیتر. از دکارت تا دریدا. ترجمه‌­ی محمدرضا آخوندزاده. نشر نی. ۱۳۹۰

فوکو، میشل. درباره‌­ی روشنگری چیستِ کانت. ترجمه­‌ی همایون فولادپور. دی ۱۳۷۰ – شماره ۲۲.

فینک. بروس. سوژه­‌ی لکانی میانِ زبان و ژوئیسانس.ترجمه­‌ی علی حسن‌­زاده. تهران. نشربان. ۱۳۹۷. ص ۹۹

کانت. امانوئل. روشنگری چیست؟ در پاسخ یک پرسش. ترجمه­‌ی همایون فولادپور. دی ۱۳۷۰ – شماره ۲۲

گالووی، آلن. پانن برگ: الهیاتِ تاریخی. ترجمه­‌ی مراد فرهادپور.نشر بیدگل. ۱۳۹۶

متیوز، اریک. فلسفه‌­ی فرانسه در قرنِ بیستم. ترجمه­‌ی محسنِ حکیمی. نشر ققنوس

Lacan, Jacques. Seminar II : Le moi dans la theory de Freud et dans la technique de la psychanalyse (1954-55). Text established by Jacques-Alian Miller

Lacan, Jacques. Seminar XXIII : Le Sinthome (1975-76). Text established by Jacques-Alian Miller

Hegel, Georg Wilhelm Friedrich Phanomenologie des Geistes. p 424