مسئله‌ی هویتِ ملی در ایران

 

این متن برگرفته از فصل سوم (صص. ۵۸-۴۵) کتاب هویت قومی و دولت در ایران نوشته‌ی علم صالح است. مشخصات کتاب‌شناختی کتاب به ترتیب زیر است:

Saleh, Alam. (2013) Ethnic Identity and the State in Iran, Hampshire: Macmillan

از این‌جا دانلود کنیددانلود پی‌دی‌اف

مقدمه:

پرسش اصلی این نوشته این است که آیا ایدئولوژی اسلامی تهران[۱] توانایی تطبیق با ملی­‌گرایی را دارد؟ بری بوزان (Barry Buzan) استدلال می­‌کند که هویت اجتماعی، بخش کانونی مسئله‌­ی امنیت است. با توجه به این مسئله آیا ایران اسلامی در حفظ و ایجاد هویت ملیِ منسجم، موفق بوده است؟ آیا انقلاب اسلامی توانسته‌ است معیارهای اسلامی­‌اش را درون هویت افراد تزریق کند؟ متخصصان، هویت ایرانی را دربرگیرنده‌ی مولفه‌های متعددی می‌دانند. برای نمونه سعید زاهد ریشه‌­های چند­بُعدی و پیچیده‌­ی هویت ایرانیان را توضیح می­‌دهد. ذبیح­‌الله صفا زبان فارسی و بنیاد پادشاهی را در این خصوص با­اهمیت می­‌داند. مطهری بر معیارهای ایرانی و اسلامی تأکید می­‌کند. مسکوب تاریخ و زبان را به عنوان مهم­ترین جنبه‌­های هویت ایرانی در­ نظر­ می­‌گیرد. سروش، فرهنگ ایرانی، فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی را سه جزء مهم هویت ایرانی می‌داند. فرهنگ رجایی، سنت زرتشتی را به جنبه­‌های ایرانی، اسلامی و مدرن می­‌افزاید. و نیکی کدی جغرافیای فلات ایران، زبان فارسی و نظام مذهبی شیعه را به عنوان عوامل اصلی سازنده‌­ی هویت ایرانی ذکر می­‌کند. ملی­‌گرایی در ایران بر عظمتِ میراث پیش از اسلام همچون منبع هویت ایرانی استوار است که از میهن­‌دوستی سرزمینی حمایت می‌کند. در دوره­‌ی پهلوی، ملی­‌گرایی ایرانی گرایش‌های ضد­اسلامی و دیگری‌ستیز را اتخاذ و تلاش کرد تا هویت افراد را بر پایه‌­ی زبان فارسی، میراث فرهنگی زرتشتی، و تاریخ امپراطوری شاهانه همچون امپراطوری هخامنشی قرار دهد.

پس از انقلاب سال ۱۹۷۹، به نظر می‌رسید گفتمان اسلامی آیت‌­الله روح­‌الله خمینی، دیدگاه جزم‌اندیش ضد­ملی­‌گرایانه و فرا­اسلامیِ امت را اختیار کرده است که مدعی پیامی جهان‌شمول و نوعی قیمومیت/سرپرستی گسترده‌­ی اسلامی است. طبق این گفتمان گرایش‌های ملی، محصول تفکر غربی و در نتیجه همچون ابزاری برای تضعیف وحدت اسلام نگریسته می‌شد. مفهوم جهان‌شمولِ امت، که مرزهای دولت‌ها را درمی‌نوردد، سنخیتی با ایدئولوژی‌های ملی­‌گرایانه­‌ی دولت/کشور‌ـ‌محور نداشت. این نوشته بر دوپارگی بین ملی‌­گرایی و اسلام­‌گرایی تمرکز دارد و اختلافات بین این دو را چالشی برای ایدئولوژی دولت و هویت جامعه می‌انگارد. این چالش جنبه‌ا­­ی بنیادین در فهم هویت ایرانی است. دگرگونی جامعه­‌ی ایران از ملی­‌گرا به اسلام­‌گرا در طول زمان به رویارویی میان این دو نیروی مخالف منجر شده است. در این نوشته به آگاهی جمعی ایرانیان و ریشه­‌های تاریخی­‌اش در نسبت با هویت ملی ایرانی پرداخته شده است. ملی­‌گرایی در ایران به انقلاب مشروطه­ در سال ۱۹۰۶ باز­می­‌گردد. در اوایل قرن بیستم، نخبگان ایرانی، با تأکید بر ایده‌­ی ملی­‌گرایی به دنبال بازشکل‌دهی و بازسازی هویت ملی ایرانی بودند.

این نوشته همچنین دکترین ایران همچون ملتی موهومی (imagined) را ارزیابی می­‌کند. با ارجاع دوباره به مفهوم شرق‌­شناسی، پیشینه‌ی درازمدت ایرانیان در جستجوی هویت و خاستگاهی اصیل بررسی می­‌شود. شرق­‌شناسی، از نیمه­‌ی دوم قرن هجدهم به این سو تأثیر عمیقی بر خودفهمیِ (self-identification) ایرانیان داشته است. در نتیجه به این موضوع اشاره می‌شود که شرق‌شناسی چگونه بر تاریخ‌­نگاری و درک ایرانیان از خود تاثیر گذاشته است.

برخی نظریات ملی‌گرایی

مطالعه‌­ی مفهوم ملی­‌گرایی به فهم منازعات قومی­‌ملی (ethnonational) و علل آن کمک می‌­کند. از دید بندیکت اندرسون، ملت­‌ها پروژه‌­ی سیاسیِ خلقِ هویت هستند، که با هدف ایجاد یک ملت، دستیابی به یک هویت جمعی یکدست، و نیز بسیج افراد درون یک سرزمین مشخص به کار گرفته می­‌شوند. چارلز تیلی نیز این ملی­‌گرایی­ را ملی­‌گراییِ دولت­‌محور یا ملی­‌گراییِ دولت­‌ساز می­‌نامد که دولت را قادر می‌­سازد از ملی­‌گرایی به عنوان ابزاری برای تحکیم سلطه‌اش بر جامعه استفاده کند. بر اساس نظر آنتونی اسمیت، دولت هستی­‌ای سرزمینی است با حوزه‌ی اختیارات و صلاحیتِ قانونی، که اگر چه قدرتی مطلق (sovereign) به شمار می‌رود، اما شدیداً کرانمند (bounded) نیز هست؛ و این معنای کرانمندی، داشتن حد و مرز، شمول و طرد، برای تعریف جامعه­‌ی شهروندان اهمیتی حیاتی است. اسمیت سرزمین/قلمروی تاریخی، جامعه­‌ی حقوقی‌-‌سیاسی، برابری میان شهروندان، فرهنگ مشترک، و ایدئولوژی مشترک را مهم­­ترین مولفه‌های ملت مدرن برمی‌­شمرد. به طور مشابه، ارنست گلنر بیان می­‌کند که ملی­‌گرایی نظریه‌ای درباره‌­ی مشروعیت سیاسی است و مستلزم آن است که مرزهای قومی و مرزهای سیاسی در تضاد با یکدیگر نباشند، و به طور خاص، مرزهای قومی درون یک دولتِ معین نباید صاحبان قدرت را از دیگر اعضای جامعه جدا سازد.

گلنر استدلال می­‌کند که ملی­‌گرایی، رسیدنِ ملت­‌ها به خود­آگاهی­ نیست، بلکه ملت­‌ها را در جایی که وجود ندارند، جعل می‌کنند. در جایی دیگر او تأکید می­‌کند که ملی­‌گرایی اصلی سیاسی­ است مبنی بر این‌که شباهت فرهنگی پایه‌­ی پیوند اجتماعی است. بنابراین، ملت، موهومی[۲] است، یعنی به واسطه‌ی فرآیندهای تاریخی و سیاسی ابداع و به طور اجتماعی برساخته می­‌شود. هویت سیاسی به کار گرفته می­‌شود تا افراد را بر پایه­‌ی احساس هویت مشترک درون یک هستی سرزمینی مشخص با هم ادغام کند. از دید هانس کوهن ملی‌گرایی حالتی ذهنی است ــ کنشی آگاهانه ــ از همین رو ملی‌گرایی پدیده­ای طبیعی یا محصول قوانین ابدی و طبیعی نیست بلکه نتیجه‌­ی رشد عوامل اجتماعی و فکری در دوره‌­ی معینی از تاریخ است. بنابراین، نخبگان، رسانه، انتشارات، قانون، مقررات، و نظام آموزشی همه در نفیِ ملت­‌های دیگر و تکریمِ خود نقشی اساسی در ترویج ملی‌گرایی دارند. ادوارد سعید نیز عنوان می‌کند که جوامع هویت‌های‌شان را به واسطه‌ سازوکارهای تضاد و تقابل با دیگران کسب می‌کنند. از دید او یکی از اصلی‌ترین مولفه‌های هویت ملی، تکنیک تمایزگذاری/مرزبندی/جداسازی بین ما و آن‌ها است.

ریچارد کاتم شرح می‌­دهد که ملی­‌گرایی نیازمند یک قلمروی مشخص، یک سنت تاریخی و فرهنگی مشترک و متمایز، زبانی مشترک، مذهبی مشترک، و باور به همگنیِ نژادی است. او می­‌افزاید که با این حال برخی نمونه­‌های ملی­‌گرایی ممکن است بدون بسیاری از این  فاکتورها نیز وجود داشته باشند. اما هر چه تعداد بیشتری از این عوامل وجود داشته باشند، احساس ملی­‌گرایی قدرتمند­تر خواهد بود.

چارلز تیلی استدلال می‌­کند که هویت ملی در طی فرآیند دولت­‌ملت­‌سازی بر دو ایده‌­ی کلیدی تأکید می­‌کند: نخست اینکه افراد به صورت تاریخی به وسیله‌­ی ملت، برساخته ­شده، پیوند داده ­شده و متجانس شده‌­اند؛ و دوم اینکه رابطه‌ی بین کشور و ملت، خود نمودِ یگانگی ملت است. از دید تیلی کشورها ممکن است در این فرآیند، گروه‌­های قومیِ درون مرزهای ملی را طرد کنند و آن‌ها را زیر سلطه‌ی خود قرار دهند. ایران، به عنوان کشوری چند‌فرهنگی، چندزبانه، چندمذهبی، و چندقومیتی، در فرآیند دولت­‌ملت­‌سازی خود به بازآفرینی ایدئولوژیک نیازمند است. ملی­‌گرایی ایرانی مفهوم یکدستی نیست. برعکس، ملی­‌گرایی ایرانی بسیار پیچیده است؛ برداشت‌­ها از آن گوناگون است، و اغلب به وسیله­‌ی ایدئولوژی­‌های دولت ایران تعریف و باز­تعریف می­‌شود.

اندرسون در کتابش، جوامعِ‌ تصوری/موهومی استدلال می­‌کند که ملت یک جامعه­‌ی سیاسی­ متصور/موهومی (imagined) است. او افزون بر این می‌گوید که جوامع به طور اجتماعی برساخته می­‌شوند و توضیح می‌دهد که ملت به عنوان یک برساخت اجتماعی، چیزی موهومی است زیرا اعضای یک ملت، حتی در کوچک‌­ترین ملت،‌ نیز هیچ­گاه اکثر عضوهای دیگر یا همان به اصطلاح هم‌وطن‌ها را نخواهند شناخت، هیچ‌گاه آن­ها را ملاقات نخواهند کرد، یا حتا هیچ‌گاه چیزی از آن­ها نخواهند شنید، با این حال هر یک از اعضا در ذهن خودش تصویری از اشتراکش با دیگر اعضا دارد. ملت به واسطه‌ی فرآیندهای تاریخی و سیاسی ابداع شده است. در نتیجه در راستای وحدت‌بخشیدن به تنوع و تفاوتِ مندرج در واقعیتِ مردم، هویت سیاسی به عنوان مبنای تولیدِ موهومیِ نوعی هویت مشترک درونِ یک هستی/موجودیت سرزمینی مشخص به کار گرفته می‌شود.

فرآیند گذار از هویت فردی به هویت جمعی، و سپس به هویت سیاسی، ضرورتن اثرات عمیقی بر امنیت جامعه دارد. هویت فردی در واقع معطوف است به ترجمانِ اینکه فرد چه کسی است، چگونه خودش را تعریف می‌کند، و اینکه احساس تعلقش به گروهی خاص از کجا ریشه می‌­گیرد. ترنر استدلال می‌کند که هویت افراد ثابت نیست بلکه گوناگون است و در و به واسطه‌ی فرآیندهای برهم­‌کنش اجتماعی در راستای منافع خاص، دستکاری می‌شود. بنابراین، هویت، تغییرپذیر و منعطف است. باید در نظر داشت که ترکیب هویت جمعی و مفهوم منافع ملی، مبنایی را برای سیاست هویت به وجود می‌آورد.

هویت ملی ایران

اما چرا هویت ایرانی، و فرایند ملت‌سازی در ایران اهمیت دارد؟ پرداختن به مفهوم ایران به عنوان ملتی موهومی، به ما کمک می‌کند تا شیوه‌ی برساختن و بازسازیِ هویت ملی را در راستای مقاصد سیاسی، هم در زمان شاهان پهلوی و هم در زمان انقلاب اسلامی، بفهمیم و بشناسیم. صادق زیباکلام در همین راستا استدلال می­‌کند که ایرانیان خودشان را همیشه به عنوان منبع تمام چیزهای خوب و نماد تمام اعمال خوب توصیف می­‌کنند در حالی که دشمنان­‌شان نماد تمام چیزهای شیطانی و تاریک هستند.

هویت ملی ایران، شبیه دیگر کشورهای چندقومی، به طور تصنعی بوسیله­‌ی تاریخ‌دان و نخبگان ملی­‌گرا تولید شده است. این مسئله به ویژه اهمیت دارد زیرا هویت­‌های چند­گانه‌­ی ایران بی­نهایت متنوع هستند. در نتیجه­‌ی این تنوع، ملی­‌گرایی ایرانی نمی‌تواند به عنوان مفهومی یک­‌شکل و یکدست فهمیده شود. البته می­‌توان استدلال کرد که هیچ مفهومی و برداشتی از هویت ملی تماماً یکدست نیست، مفهوم هویت ملی ایرانی اما بی­‌اندازه پیچیده است، و تحلیل آن مستلزم صبوریِ بسیار و گشودگی در پذیرش تضادهای درونی­‌اش است. ایران، از آغاز فرآیند دولت­‌ملت‌سازی­‌اش، به سختی در تقلا بود است تا هویت ملی­‌اش را به شیوه­ای مناسب و رسا تعریف کند. مسائل اساسیِ پیچیده و محل اختلاف در تنگنای هویت چندگانه‌ی ایران را می‌توان این‌گونه برشمرد: ایرانیان چگونه خودشان را تصور می­‌کنند، چه چیزی هویت سیاسی ایران را به مناف ملی­‌اش پیوند می­‌زند، و این‌که این مسئله چگونه در چارچوب امور ملی و بین­‌المللی بازتاب می‌یابد؟

هویت­‌های ملی درون مرزهای کشور برساخته می‌شوند. بنابراین، دولت اغلب ملی­‌گرایی و مفاهیم مرتبط با آن را به شیوه‌ای به کار می­‌گیرد تا بوسیله­‌ی آن حاکمیت را به کنترل، تبدیل کند. پایداری سرزمینی و تکوین مرزها نقش مهمی در شکل­‌گیری هویت ملی ایران بازی می­‌کنند. ملی­‌گرایی و هویت ملی عباراتی هستند که به تازگی تعریف شده‌­اند و به فرهنگ سیاسی ایران راه یافته‌­اند. در واقع، تعیین و تحدید مرزهای ایران پدیده‌­ی جدیدی است که از اوایل قرن بیستم وارد ایران شده است. تا پیش از آن، ملی­‌گرایی ایرانی و مرزهای ایران اساساً متغیر بوده­‌اند. از نظر تاریخی، دودمان صفوی تلاش کرد تا نوعی وحدت سیاسی را از طریق متمرکزسازی و نهادینه‌سازی شیعه‌­گرایی برای تأسیس هویتی متمایز از هویت کشورهای همسایه، به ­ویژه ترکان عثمانی و اعراب رواج دهد. شیعه‌گرایی به عنوان نیرویی برای مشروعیت‌بخشی به حکومت مرکزی نیز به کار می­‌رفت.

پیدایش مرزهای ملی و شکل‌­گیری حکومت­‌های مرکزی قدرتمند­تر در قرن بیستم، احساس مشترک جدیدی را از هویت سرزمینی برای ایرانیان ایجاد کرد. با این حال، گروه‌­های قومی متمایز با زبان­‌ها و فرهنگ­‌های و ویژگی­‌های جغرافیایی متفاوت، از چنین پروژه­‌های ملی­‌گرایانه‌­ای استقبال نکردند و در مقابل ادغام­ در ایرانی یکدست و یکپارچه مقاومت کردند. در نتیجه رابطه­‌ی سیاسی­‌شان با تهران محدود و گاهی خصمانه بود. بسیاری از حاکمان قومیِ محلی در مناطق‌شان خود­مختاری داشتند، ارتش مستقلی برای خود داشتند، و حتا تا مرحله­‌ی بستنِ پیمان با کشورهای خارجی پیش رفتند.

 با این حال، روند جدید شکل‌گیری و تعیین مرزهای ایران، مفهوم سرزمین/قلمرو را به عنوان منشأ اصلی هویت ملی ایرانی، در معرض دید قرار داد و برجسته کرد. به عبارتی دیگر، حالا زمین و مرزها اصلی­‌ترین و تنها معیارهای ملیت ایرانی شدند. مردمانی از گروه­‌های نژادی گوناگون برای نخستین بار خود را درون یک کشور متمرکز مستقل می‌یافتند. در هر حال، این هویت ملی مبتنی بر سرزمین، منحصراً بر اساس هویت فارسی بنا شده بود. زیرا فارس‌ها به گروه قومی غالب تبدیل شده و توانسته بودند فرهنگ خود را بر دیگر زیرگروه­‌های درون کشور ایران تحمیل کنند. متعاقباً، تهران، به این باور رسیده بود که تنها راه برای حفظ بقا و تمامیت سرزمینی­ کشور اتخاذ سیاست­‌های مرکز­گرایانه و همگون­‌سازی/جذب است.

ملی‌گرایی قوم‌گرا از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی

مسئله­‌ی ملی­‌گرایی قومی یا ناسیونالیسم قوم‌گرا (ethnonationalism) فقط پس از انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۵ بود که پدیدار شد. این انقلاب دو وجه کلیدی داشت: روندهای ملی و روندهای دموکراتیک. نقش گروه‌­های قومی، به ویژه آذری­‌ها، بختیاری­‌ها، و ارمنی­‌ها، در تضمین موفقیت این انقلاب انکارناپذیر است. با این حال، اصطلاح ملی طوری تفسیر می‌شد که بیشتر بر فارس‌­بودن (Persianness) دلالت داشت تا ایرانی‌بودن (Iranianness). جناح‌های دموکراتیک انقلاب مشروطه، به واسطه‌ی تاثیرگذاریِ آذری­‌ها، بند مرتبط با انجمن‌­های ایالتی و ولایتی (شوراهای محلی و استانی) را در قانون اساسی گنجاندند. اما این وجهِ انقلاب هرگز عملی نشد. برعکس، رضا شاه، سیاست مرکز­گرایی را اتخاذ کرد و ملی را دالِ بر دارابودنِ ملیت فارسی تعریف کرد.

این فرآیندهای دولت‌ملت‌­سازی­ مستلزم دلیل‌تراشیِ تاریخی و ایدئولوژیک است. از همین رو شرق­‌شناسی به کار گرفته شد، و تأثیر عمیقی بر هویت ملی ایران گذاشت. ادوراد سعید، شرق‌­شناسی را دیسیپلینی شدیداً نظام‌­مند تعریف می­‌کند که فرهنگ غربی به اتکای آن توانست در دوران پساروشنگری، شرق را به طور سیاسی، اجتماعی، نظامی، ایدئولوژیکی، علمی و در اذهان مدیریت و حتا تولید کند. در مجموع، شرق­‌شناسی بیان‌گر این بود که غرب چگونه شرق«اش» را درک می‌کند. در توضیح اینکه شرق‌­شناسی چگونه در طول نیمه­‌ی دوم قرن نوزدهم بر ذهنیت ایرانی اثر گذاشته است، ژوان کول استدلال می­‌کند که مدل فکری ملی‌­گرایی اروپایی تأثیر قدرتمندی بر روشنفکران و مقامات قاجار داشت، بسیاری از آن­ها در خارج از کشور زندگی کرده بودند، بر برخی زبان‌های اروپایی تسلط داشتند، و یا تحت تأثیر ترجمه‌­ی آثار اروپایی بودند. این متفکران، از آغاز دهه­‌ی ۱۸۵۰، در زمره‌ی نخستین افرادی بودند که مفهوم ملت ایرانی را در ذهن‌ها مجسم کردند.

تاریخ­‌دانان غیر­متخصصی همچون احمد کسروی و عبد­الحسین زرین‌کوب، آریایی­‌گرایی را منبعی برای برساختن هویت ملی مد نظرشان می‌دانند. به خاطر فقدان دانش و تحلیل­‌های انتقادی اندک، رویکردشان به برساختن هویت ملی عمیقن شووینیستی شد. این بازسازی گذشته همزمان بود با ظهور حکومت­‌های ملی­‌گرا در ایران در فاصله‌­ی سال­های بین ۱۹۷۹-۱۹۲۵. نخبگان سکولار، ملهم از احساس غرور ملی­‌گرایانه، اسلام را منسوخ تلقی می‌کردند و رویکردی عرب‌ستیزانه را در ارتباط با هویت اختیار کردند. آن‌ها اسلام و اعراب را عاملان نابودی امپراطوری شکوه‌مند باستانی پارس می‌دانستند. نتیجه‌­ی چنین فرآیندهایی ایجاد نوعی شووینیسم عمیق میان نخبگان و روشنفکران فارس بود. ملی­‌گرایان ایرانی به دنبال احیای پارس و رونق مجدد شکوه آریایی بودند و در همین راستا ایده­‌های اسلامی را رد و از برتری تمدن پارس پشتیبانی می­‌کردند.

هویت ایرانی هرگز یکدست نبوده و همیشه بحث‌­انگیز بوده است، خصوصاً در لحظات تاریخی، که شکاف­های عمیق و رادیکالیسم را در خصوص هویت ملی آشکار می­‌کند. اگر زمانی زبان فارسی ویژگی اصلی ایران مدرن بوده است، در زمانی دیگر، مشخصه‌ی اصلی شیعه­‌گرایی بوده است.

تاریخ امپراطوری پارس به حدود ۲۵۰۰ سال­­ پیش بازمی­‌گردد. مباهات فارس‌ها هم به تاریخ ایران و هم به فرهنگ فارسی نقشی قدرتمند و همیشگی در گستراندن آگاهی ملی‌گرایانه در میان بخش عمده‌ی ایرانیان داشته است. از نظر رابرت گراهام، هویت ایرانی در گذشته­‌ای پر­آوازه و غروری ژرف ریشه دارد. شاعران برجسته‌­ی ایرانی نظیر، جلال­‌الدین رومی، سعدی شیرازی، حافظ شیرازی، ابوالقاسم فردوسی، و نظامی گنجوی، ملی­‌گرایی پارسی­ را القاء می­‌کنند و نقش آن­ها همانند نقشی است که شکسپیر، شیلر، گوته و دانته در واقعیت‌یابیِ ملی­‌گرایی در اروپا ایفا کردند. یک حس قدرتمندِ هویت و غرورِ منبعث از این پیوستگی فرهنگی، حالِ ایران را به گذشته‌اش پیوند می­‌زند.

ایران خودش را همچون دولت­‌ملتی ترسیم می‌کند که به لحاظ قلمرویی از نوعی رضایت‌مندی برخوردار است (territorially satisfied). مانند بسیاری دیگر از دولت­‌ملت­‌ها، تکانه‌ی آغازینِ ملی­‌گرایی در ایران با حس میهن‌پرستی و اندوه ناشی از ازدست‌دادن سرزمین و گذشته­‌ی شکوه‌مندش، شروع شد. رضایت­‌مندی سرزمینیِ پیش­‌گفته، بسیاری از عناصر با­اهمیت هویت سرزمینی ایران را از بحث خارج کرده است. بنابراین، ملی­‌گرایی ایران از نظر احتشامی، برای نسل­‌ها با مسئله‌­ی تضمین تمامیت سرزمینی/ارضی ایران در­هم تنیده شده است. و این، مهم­‌ترین مأموریت دولت در ایران را تعیین کرده است: دفاع از سرزمین/قلمروی ایران.

انقلاب اسلامی و هویت ملی

انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹، با دیدگاه­های اسلامی و فراملی/انترناسیونالیستش (internationalist)، این صورت­بندی ملی­گرایانه را عمیقاً دستخوش تغییر کرد. با این حال با تهاجم عراق به ایران در سال ۱۹۸۰، سرزمین ایران بار دیگر مقدس اعلام می­شود، و ایدئولوژی شیعی و اصطلاحاتی مانند شهادت و فداکاری به کار بسته می‌شوند تا منبع الهام هویت اسلامی‌ـ‌ملیِ ایران باشد. با این همه باید یادآور شد که این جنگ نخستین جنگ مدرنی بود که در آن ایران سرزمین از دست نداد.

در مجموع، انقلاب اسلامی، گسستی را در تمامی ابعاد اجتماعی و فرهنگی هویت ایران ایجاد کرد اما نه در چارچوب فهم قلمرویی/سرزمینی ایران از خودش. به این معنا، شیعه­‌گرایی سیاسی به معنای دقیق کلمه در ضدیت با [مفهوم ملت] ایران نبود؛ بلکه به سازوکاری برای تایید آن تبدیل ­می­‌شود. اراده برای دفاع از ادعای سرزمینی ایران (مشابه با سیاست­های محمد رضا پهلوی) بر جزایر تنب و ابوموسی، و استمرار استراتژی­‌هایی مانند برنامه‌­ی هسته‌­ای، نشانگر این است که تهران همچنان همان سیاست­‌های امنیت ملی پیش از سال ۱۹۷۹ را پیش می‌­برد.

 ایران، در طول جنگ، وارد سرزمین عراق شد، اما این تصرف تاکتیکی بر اساس ادعاهای سرزمینی توسعه­‌طلبانه نبود. از سوی دیگر، عراق مدعی مالکیت بر بخش‌هایی از سرزمین ایران مانند استان خوزستان بود و در واقع، زمانی ­که عراق در سال ۱۹۸۰ به ایران تجاوز کرد، صدام حسین به دنبال آن بود تا با کارت قومی بازی کند. رهبر عراق خودش را منجی عرب­‌های خوزستان توصیف می‌کرد. لفاظی­‌اش اما نتیجه­‌ی معکوس داد. به جای این­که ایران را تجزیه کند، آن را متحد ساخت. آنچه به همین اندازه مهم است این است که شعارهای جنگ جنگ تا پیروزی و راه بیت­‌المقدس از کربلا می­‌گذرد همچون شعارهای ایدئولوژیکِ زمان جنگ فهمیده می‌شدند تا ادعاهای توسعه­‌طلبانه‌ی معطوف به فتح سرزمین‌های جدید.

در هر صورت، تهران همچنان درباره‌ی مرزهایش در مناطق بلوچستان و کردستان نگرانی‌هایی دارد، و این ترس­‌ها با مسائل مرزی عام­‌تری مانند قاچاق دارو و سلاح، و فقدان اعمال قانون کافی تلاقی می­کنند. از نظر تهدیدِ ثبات کشور، فقدان کنترل بر فعالیت‌های مجرمانه در این مناطق، مسائل بیشتری را به تجزیه‌­طلبی قومی می­‌افزاید.

دوگانگی ایرانیت و اسلامیت

صورت­‌بندی یک هویت ملی استوار، قانع‌کننده و یکدست، و تقلای ایرانیان و نخبگان سیاسی­ ایران برای ایجاد یک احساس مشترک یکدست از هویت ملی، د‌لمشغولی اساسی در تمام تاریخ معاصر ایران بوده است. در قرن گذشته، ایرانیان با تنوعی از رویدادها مواجه بوده‌­­اند که مستلزم شکل‌­دهی و باز‌شکل­‌دهی هویت­‌شان با بهره‌گیری از منابع چند­بعدی به منظور برساختن یک هویت ملی بود. این هویت تلاش می­‌کند تا موقتن بین دوگانگیِ افراطی، واگرا، و بحث­‌انگیز رویکردهای اسلام‌گرا و ملی‌­گرا، پیشااسلامی و پسااسلامی، و رویکردهای حامی غرب و رویکردهای ضد­امپریالیستی، پل بزند. از نظر مالونی، این سه جزء هویت ایرانی، یعنی ملی­‌گرایی، اسلام­گرایی، و امپریالیسم‌­ستیزی، در طول تاریخ مدرن‌اش، اغلب در پیوند با هم و به همان اندازه در رقابت با هم، وجود داشته‌­اند. در واقع، تاریخ مدرن ایران روندهای یکنواخت و نیز بی‌ثباتی را در افزایش مغایرت‌ها بین این دو ایدئولوژی از سر گذرانده است. به طور خلاصه اینکه در ایران، ملی­‌گرایی به شووینیسم و مذهب به تعصب مبدل شده است. نتیجه­‌ی این منازعات دیرینه بین دو منبع متضاد هویت ملی ایران مسلماً ایجاد نوعی بحران هویت است. سردرگمی ایران درباره‌­ی هویت ملی در این معنا به این خاطر است که ایرانیان از دو منبع متفاوت یعنی شاهان و امامان تغذیه می‌کنند. به این ترتیب این پرسش ایجاد می‌شود که آیا اساسن امکان دارد که بتوان همزمان یک فارس، عضوی از یک گروه قومی/مذهبی، یک مسلمان، یک ایرانیِ ملی‌گرا، و فردی مدرن بود؟

بی‌تردید ایران، در طول قرن گذشته، مجموعه تغییرات اجتماعی­‌سیاسی سریعی را تجربه کرده است. دو انقلاب، افول دو سلسله‌ی پادشاه، تبعید چندین شاه، یک کودتای نظامی، چندین بسیج مردمی، اقدام به نابود­کردن مجلس ملی، دوره­‌های طولانی تحریم­‌های بین­‌المللی، و تجاوزات و مداخلات خارجی، همگی هویت ملی کشور را پریشان و پیچیده کرده است. انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹، نیز سردرگمی بیشتری را به این مسئله­‌ی اساسی که ایرانیان چه کسانی هستند، افزوده است. ساختار هویت ملی در ایران عمیقاً بر پایه­‌ی احساسات دیگری­‌ستیز و کلیشه­‌سازی منفی از ملت­‌های همسایه بنا شده است. این به ویژه از آن جهت مهم است که بسیاری از گروه‌­های قومی ایران چند­ملیتی­‌اند و دارای هویت مشترکی با این ملت­‌های همسایه هستند. تهران این روزها گرایش دارد تا موضعی ضد­امپریالیستی اتخاذ کند تا وحدت ملی­‌اش را به وسیله­‌ی تشدید تهدیدهای واقعیِ پیشِ رویش و رساندنِ آن‌ها به مرزِ فاجعه، تقویت کند. این روند در عین حال به انزوای رژیم اسلامی منتهی شده است.

نتیجه­‌گیری

ملی­‌گرایی و اسلا‌م‌­گرایی، دو مولفه‌ی اصلی هویت ملی ایران ــ پیش و پس از انقلاب اسلامی ــ عواملی کلیدی­ در تعریف هویت ملی ایران باقی می‌مانند. این نوشته بر دوپارگی بین ملی­‌گرایی و اسلام‌­گرایی در ایران تمرکز داشت و کوشید امکان سازگاری بین این دو منبع هویت و نیز این مسئله را بررسی کند که آیا ایدئولوژی اسلامی می‌تواند با ملی­‌گرایی منطبق شود یا نه. از همین رو به ریشه‌های تاریخی این دو ایدئولوژی در ایران اشاره و ویژگی‌­های هر کدام بررسی شد. ملی­‌گرایی و اسلام­‌گرایی مشروعیت ایدئولوژیک خود را در زمینه­‌های مفهومیِ متضادی بنا می‌کنند. ملی­‌گرایی ایدئولوژی‌­ای است که هویت افراد مشخصی را درون یک سرزمین معین ذیلِ یک هستی سیاسی مفروض به رسمیت می­‌شناسد. اسلام‌گرایی اما از دکترین امت حمایت می­‌کند، برداشتی که با تأکید بر یگانگی و برادریِ تمامی مسلمانان ــ صرف‌نظر از ملیت، جغرافیا، و وابستگی­‌های سیاسی‌شان ــ در یک امت واحد، آن را مشخصن فرا­ملی یا انترناسیونال می­‌کند.

در این نوشته به دوگانگی بین ایرانیت و ماهیت اسلامی هویت ملی پرداخته شد. اشاره شد که همنشینیِ مذهب و باستانی‌­گرایی تأثیری نهان بر خود‌فهمی ایرانیان داشته است. ملی‌­گرایی در ایران بر پایه­‌ی فارس­‌گرایی به عنوان منبعی اصیل برای هویت ایرانی بنا شده است و نوعی میهن­‌دوستی سرزمینی را به رسمیت می­‌شناسد. تا پیش از انقلاب اسلامی، ملی­‌گرایی ایرانی موضعی ­اسلام‌ستیز و ­دیگری‌ستیز اتخاذ کرده بود، که عمدتن بر زبان فارسی، میراث فرهنگی زرتشتی، و تاریخ سلطنتی پارس و تمدنش به عنوان عقاید کلیدی هویت ایرانی، دلالت می­‌کرد.

در این نوشته بر دوگانگی بین ملی­‌گرایی و معمای اسلام‌گرایی در چارچوب برساختن هویت ملی تهران پس از سال ۱۹۷۹ تمرکز شد. در انتها باید گفت که رویارویی بین ملی­‌گرایی و اسلام‌­گرایی حتا می‌تواند شکاف بین حکومت و مردم و سرخوردگی را عمیق­‌تر کند، و این نیز متعاقباً بر سطح نا­امنی جامعه تأثیر ‌می‌گذارد. همچنین به تأثیر شرق­‌شناسی بر ادراک ایرانیان از خود پرداخته شد. به تأثیر شرق‌شناسی بر جستجوی ایران برای خودِ اصیل‌اش اشاره شد و نشان دادیم که هویت ملی ایرانی از میانه‌­ی قرن هجدهم، عمیقاً سیاسی­ شده است و غالباً بوسیله‌­ی نیروها و رژیم‌­های سیاسی گوناگون دستکاری شده است. ترسیم و تبیین این مسئله که تاریخ معاصر ایران چگونه هویت ایرانی را به پدیده‌ای عمیقاً سیاسی تبدیل کرده است راه را برای فهمی غنی‌تر از سیاست قوم‌گرایانه و تعارض‌های قومی در کشور هموار می‌کند.

پانویس‌ها

[۱] در بحث­‌های ژئوپلیتیکی گاهی به جای نام کشورها نام پایتخت­‌شان آورده می‌­شود. م

[۲]  imaginary