صنعتیشدن و شهریشدن
صنعتیشدن در واقع نقطهٔ آغاز ماست برای تأملکردن در امروزمان. شهرها اما سالها پیش از صنعتیشدن وجود داشتهاند. این نکته هرچند پیشپاافتاده بهنظر میرسد اما جوانب آن بهاندازهٔ کافی واکاوی نشده است.
صنعتیشدن در واقع نقطهٔ آغاز ماست برای تأملکردن در امروزمان. شهرها اما سالها پیش از صنعتیشدن وجود داشتهاند. این نکته هرچند پیشپاافتاده بهنظر میرسد اما جوانب آن بهاندازهٔ کافی واکاوی نشده است.
پیتر مارکوزه یکی از اولین کسانی بود که رابطهی اعیانسازی را با بیپناهی و فقر روشن کرد. مارکوزه اَشکال مختلف «گتوسازی» را در سه دسته طبقهبندی کرد : اولین دسته گتوهاییاند که از جداسازیِ اجباری و عامدانهی گروههای حاشیهای شکل میگیرد (گتو). دستهی دوم برآمده از گردهمآمدن خودخواستهی گروههای خاص است (شهرکهای محصور). در نهایت دستهی سوم قلعههای حفاظتشده که توسط گروههای فرادست برای حفاظت از جایگاه برترشان ساخته میشود.
سه رویکرد کاملاً متفاوتْ جریان اصلی برنامهریزی مدرن را مشخص میکند: رویکرد تکنیکی، رویکرد اصلاح اجتماعی و رویکرد عدالت اجتماعی. هر یک، که در زمان و مکانی خاص برجسته و مهم هستند، غالباً، و نه همیشه، با حضور همزمان سایر رویکردها، سه رویکرد قابل شناسایی در تاریخ برنامهریزی را میسازند.
نوشتههای هاروی بسیاری از مارکسیستها را قانع کرده است که فضا و مکان در و برای سرمایهداری مهماند و بنابراین بخش لاینفک هر پروژهای برای ساقطکردنِ آن به شمار میروند.
این متن با هدف نقد استالینیسم در اتحاد شوروی، و به طور خاصتر، نقد مدل استالینیستی دولت، هم در نظریه و هم در عمل، تدوین شده است. هدف اصلی لوفور فهمِ نظریِ رشد کیفیِ قدرت و فعالیتِ دولت طی قرن نوزدهم و بیستم است.
گرافیتی مداخلهایست از طریق افرادی که قدرت را در دست ندارند و از حقوق خود در شهر محروم گشتهاند. کسانی که سعی در معنادارکردن فضا از طریق نقاشی و ثبت اعتراضات خود بر تن شهر دارند. بهواسطه نشانهشناسی، مجموعهای از مفاهیم و معانی به اذهان شهروندان انتقال مییابد و این همان چیزی است که در لفظ لوفور، اهمیت هنری همچون گرافیتی را در عرصههای همگانی تأیید میکند.
فرمهای شهری به میل و اراده خود بر روی زمین پدید نمیآیند. آنها در وهله نخست، منبعث از اقتصاد سیاسیِ زمان خود هستند و اساساً توسط آن تولید میشوند.
این موعظه که «تمام سیاست محلی است»، نوعی حماقت و خودفریبی در برابر نئولیبرالیسم جهانی است.
چرخش یا شیفت از زمانمندی به فضامندی به نوعی بیانگر گذار از مدرنیسم به پسامدرنیسم است. اگر در مدرنیسم نوعی قطعیت در توسعهی خطی جوامع غلبه داشت، پسامدرنیسم با تاکید بر فضا، نقطهی تاکید را از تغییرِ خطی، به تفاوت در فضا منتقل کرد.
خطراتی جدی شهر را در معنای کلی و هر شهری را به طور خاص تهدید میکند. این خطرات روز به روز حادتر میشوند. شهرها برپایهی وابستگی دوگانه به تکنوکراسی و بوروکراسی، در یک کلام بر پایهی نهادها شکل گرفتهاند. در واقع، امر نهادی که زندگی شهری را متصلب میکند، دشمن حیات شهری [la vie urbaine] است.