این متن برگردان فصل پنجم از کتابی با مشخصات زیر است:
Zieleniec,Andrzej (2007). Space and Social Theory. UK: Sage
میشل فوكو به طرح یک نظریهی عام فضا یا قدرت نپرداخت. با این حال طرحِ معروف او از پیدایش «جامعهی انضباطی» از بطن تعدادی از حِرَف و فعالیتهای همبسته در سدهی نوزدهم فرصتی را برای كاوش در استفاده از مفهومِ قدرت/دانش و نیز اهمیتِ بُعدِ فضایی در فهم او از روابط اجتماعی فراهم میآورد. آنچه اینجا كاویده و تأكیدِ خاصی بر آن خواهد شد «گفتمانهایی انضباطی» هستند كه پرکتیسهای پراكندهی قدرتِ جاری و ذاتی در بازنماییهای شکلهای فضا را که بخشِ اصلیِ نظریهی اجتماعیِ فوكو است وضوح میبخشند. این گفتمانها به فهم خاستگاههای تاریخی و توسعهی جامعهی مدرنِ عمدتاً شهری مربوطند، جامعهای كه در آن، «فضاهای انضباطی» از طریقِ کاربست دانش/قدرت برای پرورش، القا و ترویجِ ارزشهای بورژوایی «متمدنانه» آفریده میشوند. این گفتمانها یكی از اجزای مهمِ تحلیل فوكو از شکلهایِ اجتماعیـفضایی مدرن و روابط اجتماعیِ قدرت به شمار میروند. پافشاری فوكو بر نقشِ حرفههای پزشكی بهسان «نخستین متخصصانِ فضا» را میتوان برای بررسی قدرتِ گفتمانهای انضباطی در تولید، بازنمایی و استفاده از فضا در شکلگیری جامعهی شهری برنامهریزیشده، مدیریتشده و زیر کنترل[۱]، تحلیل کرد. در این راستا، نقشِ فضا و شکلهایِ فضایی را میتوان در پیوند با فهم فوكو از آنچه او دو بُعدِ «زیستـقدرت» مینامد بررسی کرد: آفرینشِ «بدنهای رام»، كنترل/انتظامبخشی به «بدنِ تیپ/نوعی[۲]». استفادهی لزوماً گزینشی از مجموعهی مفاهیم و نوشتههای فوكو در ادامه، بیانگرِ پیروی از توصیهی وی دربارهی شیوهی برخورد با اندیشمندان «اصیل» است:
تنها ستایش شایسته نسبت به اندیشههایی مانندِ اندیشههای نیچه، دقیقاً استفاده از آن اندیشهها؛ ازشكلانداختنشان، نالیدن از آنها و مخالفتکردن با آنها است. و چنانچه مفسران بگویند كه من خائن به افکار نیچه هستم، مطلقاً برای من اهمیتی ندارد [زیرا چنین خیانتی/نقدی دقیقن همان کاری است که باید با هر اندیشهای کرد] (Foucault, 1980: 53-4).
در ادامه اما کوشش من نه در راستای نالیدن از فوکو یا مخالفت با او که در راستای وضوحبخشیدن به فضامندیِ تحلیلِ فوكو از جامعهی انضباطی مدرن است. پس آنچه در ادامه بررسی خواهد شد، فهم فوكو از نقش و اهمیتِ فضا در فهم پرورش/شکلگیری تاریخی فضاها و پرکتیسهای جامعهی مدرن است.
قدرت، دانش و فضا
«قدرتـدانش»، مفهومی بنیادی در کار فوكو است. این مفهوم كوششی برای تجسمبخشیدن به رابطهی پویا و پیوسته متصل بینِ قدرت و دانش بهسان فرایند است. قدرت از دید فوكو در و به واسطهی ساخت و کاربست دانش، در عرصههای خاص و محلی/موضعی توزیع میشود. قدرت همزمان بهوسیلهی دانش برقرار، حفظ و مسلم فرض میشود. همانطور كه فوكو میگوید:
این کنشگری سوژهی دانش نیست كه پیكرهای از دانش، چه دانش مفید برای قدرت چه مخالف آن، را تولید میكند بلكه این قدرتـدانش و نیز فرایندها و کشمکشهایی كه آن را درمینوردند و البته خودِ [قدرتـدانش] از آنها ساخته میشود است كه شکلها و قلمروهای ممكنِ دانش را تعیین میكنند (Foucault, 1977: 28).
این همان نكتهای است كه آرمسترانگ بهعنوانِ موضوعی تعیینكننده در تحلیلِ فوكو بازگو میكند:
قدرت، رابطهای را مبتنی بر برخی از حوزههای دانش فرض میگیرد كه آن [=قدرت] را میآفرینند و تداوم میبخشند؛ اما در واقع برعكس است، قدرت رژیمِ خاصی از حقیقت را تأسیس میكند كه در آن، دانشِ معینی مجاز یا ممكن میشود (Armstrong, 1983: 10).
از دید فوكو، طیفِ كاملی از كوششها و پرکتیسها وجود دارند كه در آنها فراگیری دانش و اِعمال قدرت بهطرزی تفکیکناپذیر و نزدیك، به هم گره میخورند. او آن چیزی را شناسایی میکند كه بهعنوانِ دگرگونی تاریخیِ بنیادی در اِعمال قدرت نگریسته میشود، دگرگونی تاریخیای كه عمیقاً به شکلهای دانش و تكنولوژیهای فهم مربوط و بر تشخیصِ «خُردـزمینههای» موضعیِ قدرت مبتنی بود. قدرت به واسطهی نفوذ و دانشاش نسبت به روابطی متنوع، از شخصیترین و خصوصیترین روابط گرفته تا عمومیترین و حرفهایترینشان، مؤثر است. چگونگی شكلگیری این خُردـقدرتها و شیوهی تأثیرگذاریشان در زمینهها، حوزهها یا قلمروهای موضعی/محلی متعدد، برای فهم هستیِ واقعی و عملكردِ تمركزهای بزرگ، متمرکز یا جهانیِ قدرت و آرایشهای نهادینهشده، ضروری است.
به محض اینکه بتوان دانش را بر حسبِ منطقه[۳] (مفهومی اداری، مالی و نظامی)، حوزه[۴] (مفهومی حقوقیـسیاسی)، القاء/جایگیرکردن[۵]، جابهجایی (آنچه خود را جابهجا میكند ارتش، اسكادران یا جمعیت است)، و انتقال[۶] تحلیل کرد، میتوان فرایندی را دریافت كه دانش بهواسطهی آن بهعنوانِ شكلی از قدرت عمل و آثار قدرت را منتشر میكند. نوعی قیمومیت/مدیریتِ[۷] دانش، سیاستِ دانش، و روابطِ قدرت وجود دارند كه به وسیلهی دانش شكل میگیرند، و چنانچه فرد بکوشد از آنها نسخهبرداری کند، به بررسی شکلهای سلطهای سوق مییابد كه با مفاهیمی مانندِ زمینه/میدان[۸] (مفهومی اقتصادیـحقوقی)، منطقه (مفهومی مالی، اداری، نظامی) و قلمرو[۹] (مفهومی حقوقیـسیاسی، ناحیهای کنترل شدهی نوعِ مشخصی از قدرت) مشخص/تعیین میشوند. و اصطلاحِ سیاسیـاستراتژیك نشان میدهد که ارتش و حکومت چگونه در عمل، خودشان را بر زمینِ مادی و درون شکلهایِ گفتمانی حك میكنند(Foucault, 1980: 69).
بنابراین در وهلهی اول ممکن است تحلیلِ قدرتِ فوكو را معطوف به فهمِ چگونگی اِعمالِ قدرت در دورهها، نواحی، حوزهها و سپهرهای تاریخیِ متفاوت بدانیم و به این ترتیب تحلیل او ارتباطِ مشخصی با فهم عملكردِ قدرت در فضا و به واسطهی فضا دارد. به جای پرسش از چیستیِ قدرت، صاحبان و منابع آن، آنچه در كانونِ بررسی فوكو قرار دارد رابطهی نیروها در عملكرد و اِعمال قدرت است. فوكو قدرت را همچون مجموعهای ناهمگن از استراتژیها و تكنیكها میداند که در سرتاسر ِجامعه پراكنده/منتشر شده است، «خوشهی نامحدود روابطی» كه در اِعمال قدرت وجود دارند.[۱۰] در نتیجه قدرت مایملک (منظور، مالكیتِ مشروع در روابط حقوقی قراردادها، مقررات و قانونها است) هیچ گروه، طبقه یا نهادِ خاصی نیست. تا زمانی كه قدرت پدیدهای با شکلهای بسیار تلقی شود نمیتوان آن را صرفاً ناشی از سپهرهای گردش یا تولید دانست، و یا فقط به نهادهای كلیدی مانندِ دولت محدودش کرد. تمركزِ فوكو در عوض بر چگونگی هجوم «خُردـقدرتها» به درونِ زندگیها و روابط روزمرهی ما است و اینكه این خُردقدرتها چگونه شرایط و وسایل موردِ نیاز قدرت را نه تنها برای دولت و دستگاهش بلكه به شیوهها و در شکلهای بیشماری به وجود میآورند كه لزوماً نمیتوان آن را به بهترین شکل بر مبنای دوگانگی تضاد طبقاتی ماركس فهمید كه در آن یك طبقه بر طبقهی دیگر سلطه دارد. همانطور كه او میگوید:
معتقدم كه هر چیزی را میتوان از پدیدهی عامِ سلطهی طبقهی بورژوا استنباط كرد. آنچه باید رخ دهد اما چیزِ كاملاً متفاوتی است. باید به گونهای تاریخی و در پایینترین سطح به پژوهش در این زمینه پرداخت که سازوكارهای قدرت چگونه امکانِ عملیشدن را یافتهاند … باید از زمینهی محدودِ اقتدار حقوقی و نهادهای دولتی بپرهیزیم و در عوض تحلیلِ خود را از قدرت، بر مطالعهی تاكتیكها و تكنیكهای سلطه بنا كنیم … آنچه باعث میشود قدرت اعتبار خود را حفظ کند … صرف این واقعیت است كه قدرت فقط همچون نیرویی نهیكننده بر ما سنگینی نمیکند، بلكه افزون بر این، چیزها را درمینوردد و تولید میكند، باعث لذت میشود، دانش را شكل میدهد، و گفتمانها را تولید میكند (Foucault, 1980: 100, 102, 119).
این نكتهای است كه فوكو در جایی دیگر بر آن تأكید كرده است:
ما باید یك بار برای همیشه دست از توصیفِ آثارِ قدرت با واژگانِ سلبی/منفی برداریم، قدرت، تولید میکند؛ قدرت، واقعیت را تولید میكند؛ قدرت، حوزههایی از ابژهها و آیینهای حقیقت را تولید میكند. فرد و دانشی كه ممكن است از آن حاصل شود به این تولید وابسته است (Foucault, 1977: 194).
بنابراین، اِعمالِ قدرت از دید فوكو در مکانهایی متنوع، به دست بسیاری از افراد، نهادها و سازمانها در زمانها و مكانهایی متفاوت و در شکلهایی بسیار رخ میدهد. در نتیجه با اینكه در تحلیلِ اجتماعیِ متعارف ظاهراً فضا از اهمیت کمتری نسبت به زمان برخوردار شده است اما فضا عاملی تعیینکننده در عملكرد و سازماندهی اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی جامعه است. همانطور كه فوكو به خوبی مینویسد:
فضا مرده، ثابت، غیردیالكتیكی و بیحركت تلقی میشد. برعكس، زمان، پرمایگی، پرباری، زندگی و دیالكتیك بود … [كه به آن هستی میداد] … یا بهسان چیزی متعلق به «طبیعت» ــ یعنی همچون امری معلوم، شرایط بنیادی، «جغرافیای فیزیكی»، به بیان دیگر بهسان نوعی لایهی «پیشاتاریخی»، كنار گذاشته میشد؛ یا بهسان سایتی مسكونی یا پهنهی گسترشِ افراد، گسترش فرهنگ، زبان یا دولت انگاشته میشد (Foucault, 1980: 70, 149).
این همان موضوعی است كه فوكو دربارهی آن صریح است: «فضا در تمامی شکلهای زندگیِ کامیونیتی، بنیادی است؛ فضا در تمامِ انواعِ اِعمال قدرت، بنیادی است»[۱۱](Foucault, 1986: 252). به بیان دیگر فوكو نسبت به تبیینهای «تام»ی كه به دنبالِ تجزیهی/فروکاستن پیچیدگی جهانِ اجتماعی به «روح» یا «اصل»ی منفرد، نظریه یا ایدئولوژی هستند مشكوك است. او هر ایدهای را دربارهی نظریههای عام یا تمامیتسازانهی قدرت رد میكند. او مینویسد:
هیچ چیز بنیادی نیست. این چیزی است كه در تحلیلِ جامعه جالب است. به همین خاطر هیچچیز به اندازهی این پرسشها ــ كه بنا به تعریف متافیزیكیاند ــ دربارهی اینکه بنیانهای قدرت، یک جامعه یا خودبنیادیِ جامعه یا مواردی از این دست هستند مرا خشمگین نمیسازد. اینها پدیدههایی بنیادی نیستند. فقط روابطی متقابل، و شكافهایی همیشگی بینِ نیات/مقاصد نسبت به همدیگر وجود دارند (Foucault, 1982: 18).
در نتیجه فوكو منتقد نظریههایی است همچون برداشتهای ماركسیستی از قدرت، که وضعیتی ثانویه[۱۲] به قدرت میبخشند، قدرت را یكپارچه، مطلق یا متمركز در نظر میگیرند كه به یك گروه یا طبقه، نهاد یا تنواره تعلق دارد. به بیان دیگر، نظریاتی كه قدرت را تنها در روابط طبقاتی ساری و جاری میدانند. در هر حال فوكو کوشش ماركس را در فهم فرایندهای تاریخیِ عملكردِ قدرت در جوامعِ مدرن یکسره نادیده نمیگیرد. در واقع فوكو به روشنی بیان میكند كه:
در زمانِ كنونی بدون استفاده از طیفِ كاملی از مفاهیم كه بهطور مستقیم یا غیرمستقیم در پیوند با اندیشهی ماركس قرار دارند و بدون قراردادن خود در افق اندیشهای كه ماركس آن را تعریف و توصیف کرده است، غیرممكن است بتوان به نگارشِ تاریخ پرداخت[۱۳] (Foucault, 1980: 53).
در نتیجه فهمی كه فوكو دربارهی گسترش و انتشار قدرت در سرتاسرِ جامعه بهواسطهی منافعِ طبقهی مسلط اقتصادی ارائه میكند، آنگونه که ماركس آن را تحلیل کرده، دریافتی است در راستای منافع خود این طبقه. یعنی:
بورژوازی کاملاً آگاه بود كه قانون یا قانونگذار جدید برای تضمین هژمونیاش كفایت نخواهد كرد؛ این طبقه دریافت كه مجبور است تكنولوژی نوینی را ابداع كند تا آبیاری را از طریق خُردكردنِ آثارِ قدرتِ کل پیكرهی اجتماعی به ریزترین ذرات تضمین کند. و این به شیوهای صورت گرفت كه نه تنها به انقلاب بلكه همچنین به کامیابی در تأسیسِ هژمونی اجتماعی انجامید كه هرگز از آن صرفنظر نشد (Foucault, 1980: 156).
طرحِ فوكو طرحی از نظام متفرق/پراكندهای از علومِ فضایی است كه در اروپای سدهی هیجدهم به عنوانِ بخشی از نظام کلیِ دانشِ مبتنی بر ضرورتِ پزشكی و اداری[۱۴] پدیدار شد که تبیینی از شیوههایی برقراری و حفظ این هژمونی را در اختیار میگذارد. آنچه تأسیس شد، بنا به گفتهی فوكو عبارت بود از
نوعی قدرت كه پیوسته از طریقِ نظارت/پایش اِعمال میشود، نه به شیوهای گسسته … این نوع قدرت شبكهی شدیداً درهمبافتهای از اجبارهای مادی را مسلم میگیرد … یكی از نوآوریهای مهم جامعهی بورژوایی (Foucault, 1980: 105).
این تحلیلی است كه دانشِ فضا و حكمرانی بر آن را در كانونِ تكنیكها و پرکتیسهایی قرار میدهد كه افراد و جمعیتها را در موقعیتهای نهادی و در ترتیباتِ اجتماعی گستردهتر، در كار، آسایش و بازی آموزش میدهند. تحلیلی است كه به دنبال فهم و بازنمایی فرایندهایی است كه رضایت اخلاقی و نیز روشهای كنترل فیزیكی و فرمانبرداری، به وسیلهی آنها ساخته و حفظ میشوند. در نتیجه رویكردی است كه فهم مهمی را در این خصوص فراهم میکند كه شکلهای خاص و بازنماییهای فضا چگونه، به وسیلهی چه كسی [یا چه كسانی] و با چه هدفی ساخته و ترویج میشوند.
از دید فوكو، این پیشرفت در آگاهی و فهم شکلهای فضایی در سدهی هیجدهم، بیانگر چگونگی مفصلبندی و اِعمالِ قدرت بود. برای مثال او مینویسد
اواخرِ سدهی [هیجدهم]، معماری کمکم درگیر مسائلِ [تمركز] جمعیت، سلامت و مسئلهی شهر/اوربان شد … [معماری] به موضوع استفاده از آرایش[۱۵] فضا برای اهدافِ اقتصادیـسیاسی تبدیل شد (Foucault, 1980: 148).
در چنین تجمعهایی، در توزیع و چیدمانشان، توزیع و آرایش فعالیتها و افراد داخل و پیرامونِ معماری و محیطِ سیتی است كه بُعدِ فضایی عملکرد قدرت ملموس/انضمامی میشود. فضا از دید فوكو جایی است كه دیسكورسهای دربارهی قدرت و دانش، به جای آنكه صرفاً در مفاهیم و ایدئولوژیهایی انتزاعی ساكن شوند به روابط بالفعل قدرت تبدیل میشوند. فوكو میگوید:
در سدهی هیجدهم میتوان پیشرفتی را در تأمل دربارهی معماری به عنوانِ کارکردی از اهداف و تكنیكهای ادارهی جوامع دید. در این زمان فهم شكلی از ادبیات سیاسی آغاز شد كه به این که نظمِ جامعه چه باید باشد، سیتی چگونه باید باشد، با درنظرگرفتن الزاماتِ حفاظت از نظم، با درنظرگرفتن این كه فرد باید از بیماریهای همهگیر دور باشد، از شورش بپرهیزد، زندگی پاك و اخلاقی را میسر سازد و مواردی از این دست میپرداخت … از سدهی هیجدهم بود كه هر بحثی دربارهی سیاست بهسان هنرِ حكمرانی بر افراد، لزوماً فصل یا مجموعهایی از فصلها دربارهی اوربانیسم، تسهیلاتِ عمومی، بهداشت و معماری خصوصی را دربرمیگیرد … سیتی/شهر دیگر بهسان مکانِ برتری، بهسان استثنایی در حوزهی استحفاظی زمینهای كشاورزی، جنگلها و راهها تلقی نمیشد. سیتیها دیگر جزایری فراسوی عرف نبودند. سیتیها در عوض با مسائلی كه پدید آوردند و با شکلهای خاصی كه به خود گرفتند نقشِ مدلهایی را برای عقلانیتِ حكومتی ایفا كردند كه در كلِ قلمروی زیر نفوذ به کار بسته شد (Foucault, 1986: 239, 240, 241).
هنگامی كه فوكو میگوید در پسِ این مداخلات، دغدغهای در خصوصِ پیامدهای پیش آمده برای جامعهی متمدنِ هجومِ شهریشدن و صنعتیشدن خوابیده است، در واقع سخنانِ پژوهشگران بسیار قدیمیِ وجه تاریك زندگیِ شهری را بازگو میکرد.
شبح ترس بر نیمهی دومِ سدهی هیجدهم سایه افکند: ترس از فضاهای تاریك، ترس از پردهای از تیرگی كه مانع نمایانشدن كامل چیزها، انسانها و حقایق میشود. سعی بر این بود تا تكههایی از تاریكی را كه راه را بر روشنایی بستهاند از بین ببرند، و نواحی شبحگون/سایهدارِ جامعه را بزدایند، تالارهای تاریكی را ویران كنند كه کنشهای سیاسیِ دلبخواهی/مستبدانه، هوسرانی سلطنتی، خرافههای مذهبی، دسیسههای خودكامانه و كشیشمآبانه، بیماریهای همهگیر و توهماتِ نادانی، از آنها برمیخاست … تا زمانی که چنین مكانهایی از ریشه برکنده نشد امکان تأسیس نظمِ سیاسیِ نوین وجود نداشت (Foucault, 1980: 153).
در نتیجه، كنترل و تقسیمِ فضا و زمان به وسیلهای بنیادی تبدیل شد كه دانش و قدرت به واسطهی آن به طور فزاینده بر تمامِ سپهرهای جامعه اِعمال میشد.
همین که بتوان دانش را بر حسبِ مناطق، حوزهها، القا/جایگیرسازی، جابهجاییها، و انتقال تحلیل کرد، میتوان فرایندی را دریافت كه دانش به واسطهی آن بهسان شكلی از قدرت عمل میكند … [میتوان] … گفتمان را با استفاده از استعارههای راهبردی فضایی رمزگشایی كرد، [استعارههایی كه] به ما امکان میدهند تا دقیقاً به نقاطی پی ببریم كه گفتمانها در، به واسطهی و بر مبنای روابط قدرت دگرگون میشوند (Foucault, 1980: 69, 70).
بنابراین، دانش و قدرت در و به واسطهی برخی «دیسیپلینهای» متنوع و درهمتنیده عملی شدند؛ یعنی [درون و به واسطهی] آنچه فوكو به عنوانِ شکلهای پركتیس ــ «خردکنشهای زیركانه كه از قدرتِ عظیم پخش/پراكندگی برخوردار بودند» (Foucault, 1977: 139) ــ و نه بهسان ساختارهای نهادی تعریف کرد.
از دید فوكو فضا باید با الزاماتِ كارکردیِ قدرت مرتبط باشد؛ در نتیجه، آنچه مفهومپردازی میشود، پیدایش مجموعهی نوینی از پرکتیسها و رویههای بهطورِ خاص فضایی است كه شدیداً به پرورش سیتی و آنچه او «حكومتمندی[۱۶]» مینامد پیوند میخورد. حكومتمندی به بیان ساده بیانگرِ بسطِ شگفتآورِ گسترهی عملِ حكومت است كه از میانهی سدهی هیجدهم آغاز شد و تا به امروز به رشد خود ادامه داده است. این بسط، تمام آن فعالیتها و سپهرهای کنشگری انسانی، چه به عنوان اشخاصِ منفرد و چه بهطور جمعی را دربرمیگیرد كه باید ساختاریابی، دستكاری یا كنترل شوند. همچنانكه خود فوكو مینویسد:
این واژه [حكومت] باید معنای بسیار گستردهای را كه در سدهی شانزدهم داشته است، دربرگیرد. «حكومت» صرفاً به ساختارهای سیاسی یا مدیریتِ دولتها اشاره نمیكند؛ بلكه شیوهی هدایت رفتار اشخاصِ منفرد یا دولتها را تعیین میکند: حكومت بر كودكان، بر نفسها، كامیونیتیها، خانوادهها یا بیماران. مفهومِ حكومت، صرفاً شکلهای قانوناً ساختیافتهی انقیاد/فرمانبرداری سیاسی یا اقتصادی را دربرنمیگیرد، بلكه افزون بر اینها، شاملِ شیوههای كنش كمابیش بررسیشدهای میشود كه برای تأثیرگذاشتن بر امكانهای كنشِ دیگران طراحی شدند. حكومتكردن در این تعبیر، به معنای ساختاربخشی و تنظیم گسترهی/میدان ممكنِ كنشِ دیگران است (Foucault, 1982: 221).
نیاز به آفریدن، تعریفکردن، مدیریت، سازماندهی و كنترلِ فضا برای کارکردهای خاص (برای مثال بهسان سایتهایی برای نظارتِ پزشكی بر بیماریها، یا برای آموزشِ كودكان، یا برای حفظِ صلح و نظم) از مجموعههای كامل دیگر وظایفِ نظامی و «پلیسی/پاسبانی» جداییناپذیر شد. لازم است تا دربارهی آنچه فوكو تعریف میکند، یعنی برداشت او از «پلیس»، صریح باشیم:
در آغاز، مفهومِ پلیس فقط شامل مجموعه مقرراتی میشد كه آرامشِ سیتی/شهر را تأمین میكرد، اما در آن زمان پلیس به گونهی صرف حكومت در كلِ قلمرو (سرزمین) تبدیل شد … در سدههای هفدهم و هیجدهم، «پلیس» بر نوعی پروگرامِ عقلانیتِ حكومت دلالت میكرد. این را میتوان بهسان پروژهای برای آفرینش نظامی از قواعدِ هدایت/ادارهی[۱۷] افراد توصیف کرد كه به موجب آن همه چیز را میتوان تا حدِ خودنگهداری[۱۸] كنترل کرد، بی آنكه نیازی به مداخله باشد[۱۹] (Foucault, 1986: 241).
در نتیجه میتوان فهمید که آنچه تحول یافت از دید فوكو، آفرینش و بازنمایی فضاها و نیز اِفراز/تقسیم و دستكاری آنها بهسان محصولِ دانشی خاص بود كه به منظورِ دستیابی به اهدافی كاربردی و مطلوب به كار بسته شد.
مكانهای خاص نه فقط به خاطرِ نیاز به نظارت، یا به منظورِ ازبینبردن ارتباطاتِ پرخطر تعریف شدند، بلكه همچنین برآمده از نیاز به خلق فضایی مفید بودند … نیاز به توزیع و تفکیک دقیق فضا از همین رو بود … به تدریج فضای اداری/اجرایی و سیاسی بر فرازِ فضای درمانشناختی مفصلبندی میشد؛ كه به متمایزسازی/تفردبخشی بدنها، بیماریها، نشانههای بیماری، زندگیها و مرگها گرایش داشت؛ كه فهرستی واقعی از تكینگیهای كنارِهمقرارگرفته و دقیقاً مجزا را شكل میداد. فضایی که به لحاظِ پزشكی مفید بود، بیرون از دیسیپلینِ پزشکی متولد شد (Foucault, 1977: 143–4).
بنابراین فوكو در پیوند با پرورش چنین «دیسكورسهای انضباطی»ای كه بر فضای در حال پرورش مدرنیته به کار بسته شدند نشان میدهد که فضا چگونه و به چه شیوههایی شناخته و در نتیجه، برای قدرت سودمند واقع میشود.
دیسكورسهای انضباطیِ فضا
آنچه از تجربهی اولیهی پیامدهای صنعتیشدن و شهریشدن به دست آمد، آگاهی از نیاز به پرورش شیوهها و وسایلی نوین برای فهم و در نتیجه كنترل و سازماندهی فضا و ملازم با آن، افراد و گروههایی بود كه در این فضا ساكن بودند. فوكو توصیف میكند که این اتفاق چگونه به شیوههایی متفاوت حاصل شد. نخست این كه انضباطبخشی از سازماندهی افراد در فضایی آغاز شد كه تكنیكهای چندی در آن به كار بسته میشدند، تكنیكهایی كه فوكو آن را «هنرِ تمایزگذاریها» مینامد. گاهی لازم بود تا فضا برای تصریحِ این كه یک مکان، مكانِ یك دیسیپلین خاص است محصور/دیوارکشی شود، برای مثال در پادگانها، مدرسه، زندان یا كارخانه. فضا گاهی باید به منظورِ شناخت، تسلط و استفاده از آن تفكیك میشد بهطوری كه هر فردی بتواند به مكانی اختصاص یابد و از مكانش درون نظم محصور نهاد یا سپهرِ انضباطی آگاهی یابد. همانطور كه فوكو میگوید:
فضای انضباطی گرایش به آن دارد تا به تعدادِ بخشهایی كه برای توزیع بدنها یا مولفهها وجود دارد، تقسیم شود. باید آثار/پیامدهای غیردقیق توزیعها، ناپیداییِ كنترلنشدهی افراد، گردشِ پراكندهی آنها، و لختیِ استفادهناپذیر و خطرناكشان را از بین بُرد؛ این نوعی رویه برای مقابله با فرار از كار، ضدِ ولگردی و ضدِ تمركز بود. هدف این رویه، پایهریزی حضور و غیاب بود، آگاهی از اینكه افراد كجا و چگونه [در فضا] مستقر شدهاند، ایجاد ارتباطاتِ سودمند و ممانعت از سایر ارتباطات، فراهمکردن امکان نظارت بر رفتار هر یک از افراد در هر لحظه، ارزیابی رفتارها، قضاوت دربارهی این رفتارها، و سنجش ویژگیها و مزایایشان. در نتیجه، این رویهای بود كه به دنبال شناختن، مسلطشدن و استفادهکردن بود. انضباط، فضایی تحلیلی را به وجود آورد (Foucault, 1977: 143).
استدلال شد كه وسیلهی نظارت بر تربیت صحیح به كارآمدترین شیوه، سازماندهی و اجرا شد، بهطوری كه «دستگاهِ انضباطی تمامعیار، این امکان را داد كه نگاهی منفرد بیوقفه همهچیز را بپاید» (Foucault, 1977: 173). به این ترتیب، طرحِ پانپتیكونِ جرمی بنتهام برای معماری زندان، دستگاهِ آرمانی كارآمدترین سازماندهیِ فضای انضباطی تلقی شد. با این همه همانطور كه فوكو شرح میدهد «پاناپتیسیسم/سراسربینی[۲۰]»، نمودار كلیِ پخش/انتشارِ تكنولوژیهای انضباطی در جامعهای گستردهتر است. طرح پانُپتیك/سراسربین كه میتوانست، و از دید بنتهام باید، برای زندان به کار بسته میشد با سپهرها و فضاهای دیگر وفق یافت و مورد استفاده قرار گرفت.
قرار بود طرح پانپتیك، بی آنكه به معنای دقیقِ كلمه ناپدید شود یا بدون آنکه هیچ یک از ویژگیهایش را از دست بدهد، در سرتاسرِ پیكرهی اجتماعی پخش شود؛ قرار بود كارویژهی این طرح/مدل، به کارکردی عام تبدیل شود. تاون/شهر طاعونزده یک مدل انضباطی استثنایی را فراهم ساخت: مدلی تمامعیار، اما مطلقاً خشونتآمیز؛ به خاطر بیماریهای كشنده، زندگی در آن به ابتداییترین نمودش فروکاسته شد؛ این مدل، برخلافِ قدرت مرگ، اِعمالِ موشکافانهی حق شمشیر بود. از سوی دیگر، پانپتیكون در دامنهافزایی قدرت نقش داشت، اگرچه قدرت را سامان میبخشید و به دنبال اقتصادیتر و كارآمدترساختنِ قدرت بود، اما این کار را برای قدرت به خودیِ خود، یا به منظورِ نجات عاجل جامعهای در معرضِ تهدید انجام نمیداد: هدف پانپتیكون، تقویت نیروهای اجتماعی بود ــ افزایشِ تولید، توسعهی اقتصاد، گسترش آموزش، ارتقای سطح اخلاق عمومی، افزایش بهطور کلی و تولید مثل[۲۱] (Foucault, 1977: 207–8).
معماری پانپتیكون مظهر نگاهِ خیرهی انضباطی، «نظامِ پایش»، و «چشمِ قدرت» بود، و در نتیجه به بخش ضروری و بنیادی تشكیلاتِ تولید تبدیل شد؛ سازوكاری ویژه برای اِعمالِ قدرت همچون تقسیمِ كارِ پیشرفته در اقتصادهای صنعتیِ در حال توسعه. متخصصان حرفهای و مقامات بوروكراتیك نیز نظارت و کنترل تمامِ فضاهای خصوصی و عمومی، رفتارها و فعالیتها را پذیرفتند و به كار بستند. بوروكراسی، شیوهی غالب عملكردِ دولت و اقتصاد است اما بر مبنای مفهومِ فوكویی قدرت، نه به خودی خود یك طبقه است و نه قدرتِ دولت. بوروكراسی میتواند همچون كارآمدترین شیوهی کاربست رویههای عملی برای دستیابی به اهداف و مقاصدی كه سودمند، پیشبینینشده یا مفید تلقی شدهاند به هر سازماندهی، طرح یا برنامهای یاری رساند.[۲۲] نظارت/تنظیم و تعلیم بدونِ توسل به سلطهی فیزیكی دستیافتنی شد:
هیچ نیازی به بازوان، خشونتِ فیزیكی و اجبارهای مادی نیست. فقط یك نگاه كافی است. نگاهی وارسیکننده، نگاهی كه هر فردی زیرِ سنگینیاش چنان آن را درونی میکند كه خود ناظر خویش میشود، به این ترتیب هر فرد این پایش را بر خود و ضدِ خود اِعمال میكند (Foucault, 1980: 155).
تحلیلِ فوكو از قدرت/دانش، توصیف چگونگی «تجزیهی انضباطهای فشرده و عظیم به روشهای منعطفِ كنترل است كه امکان تبدیل و تعدیلشان وجود دارد» (Foucault, 1977: 211). در نتیجه، در عصر صنعتی میشد دانش و تكنیكهای انضباطی را بر طیفی از فعالیتها، مردم و شرایط به كار بست. همانطور كه فوكو میگوید:
در واقع قدرت در اِعمالش، [از آنچه هست] بسیار فراتر میرود، از كانالهایی بسیار ظریفتر میگذرد و مبهمتر میشود، زیرا هر فردی از قدرتِ معینی برخوردار است، و دقیقاً به همین دلیل میتواند بهسان حاملی برای انتقال قدرتی گستردهتر عمل کند. بازتولیدِ روابط تولید، تنها کارکردی نیست كه قدرت به آن خدمت میکند … فرد، با هویت و مختصههایش محصولِ رابطهی قدرتی است كه بر بدنها، بسگانگیها، حركتها، امیال و نیروها اِعمال میشود (Foucault, 1980: 72, 74).
تكنیكهای انضباطی، افزون بر كنترلِ فضا مستلزمِ كنترلِ فرد در زمان نیز بودند. برای نمونه، الگوبرداری از جدولِ زمانیِ پركتیسهای نهادهای مذهبی مانند دیر و صومعه و ارتش، میتوانست به مدرسه، زندان، نوانخانه و كارخانه منتقل و از سوی این نهادها برگرفته و سازگار شوند. درنتیجه فوكو بر آن است كه:
انضباطهای نوین هیچ مشكلی برای جایگرفتن در شکلهای کهن نداشتند؛ مدارس و نوانخانهها زندگی و نظم کامیونیتیهای رهبانی را به آن چیزی گستراندند كه اغلب به آن پیوست بودند. مشقات دوران صنعتی، حالوهوایی مذهبی را حفظ كرد (Foucault, 1977: 149).
درنتیجه كاركردن، آموختن و پرداختنِ جریمهی تخلف، همگی توسط دالان، مانیتورینگ و مفصلبندی زمان در فضای تحت نظارت تنظیم میشدند و به آنها پیوند میخوردند. فوكو در این خصوص مفهوم «بدنِ رام» را به عنوان سوژهی قدرت، اقتدار و پركتیسهای شماری از انضباطها کاوید كه نوعی «سیاستكالبدشناسی بدن[۲۳]» را به عنوانِ روشی برای شناخت و در نتیجه برای كنترلِ بدنها در فضا بنا کرد.
لحظهی تاریخیِ انضباطها لحظهای بود كه یک هنرِ بدن انسانی متولد شد كه نه تنها به دنبال رشد مهارتها و تشدید انقیاد بدن، كه همچنین به دنبال تکوین رابطهای بود كه خودش بر مبنای یک سازوكار، بدن را فرمانبردارتر میساخت تا آن را سودمندتر کند، و برعكس. از اینرو انضباط، بدنهای مطیع و کارآزموده را تولید میکند؛ یعنی بدنهای «رام». انضباط/تأدیب، نیروهای/قوای بدن را (به لحاظ اقتصادی، یعنی از نظر سودمندی) افزایش میدهد و همین نیروها را (به منظور فرمانبرداری) میکاهد … اگر بهرهكشی اقتصادی، نیرو و محصول كار را از هم جدا میكند، پس میتوان گفت كه اجبارِ انضباطی/تأدیبی، در بدن، پیوندی محدودكننده[۲۴] را بینِ قابلیتی افزایشیافته و سلطهی افزایشیافته برقرار ساخت[۲۵] (Foucault, 1980: 137–8).
آنچه فوكو بر آن تأكید میكند، با وجودِ تصدیق پیشینههای تاریخی[۲۶]، این است كه هدفِ تكنولوژی انضباطی، در هر جا و به هر شكلی كه عمل كند، شكلدادن به «بدنِ رامی است كه ممکن است در راستای رسیدن به هدفی مطلوب، به انقیاد در بیاید، استفاده شود، دگرگون شود و بهبود یابد» (Foucault, 1980: 198). به بیان دیگر، قدرت درون و به واسطهی تنوعی از تكنولوژیهای انضباطی، اجرا و به كار بسته میشود كه خود پیامدِ دانش، انباشت و پراکنش آن هستند. این تأكید برای آن است تا تضمین کند که
روابط قدرت اساساً میتوانند عمیقاً بهطور مادی در بدن نفوذ كنند، بدون آنكه حتا بر میانجیگری بازنماییهای خودِ سوژه مبتنی باشند. اگر قدرت به بدن رخنه میکند، این پیش از همه به واسطهی درونیشدن در آگاهی افراد رخ نمیدهد …[۲۷] (Foucault, 1980: 186).
بنابراین بدن، با استفاده از قدرت انضباطی، در زمان و به واسطهی فضا به کار گرفته و آموزش داده میشود، تعلیم میبیند، و دستكاری میشود. حركات، ژستها و کنشگریهایی/فعالیتهایی كه روزِ كاری را شكل میدادند با زمانبندی دقیقی همبسته میشدند که به دنبالِ آفرینشِ بدنهای به لحاظِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی سودمند، رام، منضبط، وقتشناس، مسئول، فرمانبردار، توانا، قبراق، سالم، آموزشدیده، آرام، پرهیزگار مولد و صرفهجو بود.[۲۸] آنچه شكل گرفت «جغرافیای اخلاقی» نوینی آکنده از تمامِ مزیتهای «تمدنساز» و عادتهای خوب بود، مزایا و عادتهایی كه برای بیشینهساختنِ ظرفیت اقتصادی و برای دفاع از دولت مناسب انگاشته میشد. تحلیلِ فوكو از این هم فراتر میرود به این معنی که پخش/انتشارِ دیسكورسهای انضباطی، از قرارگاههای نهادی كار، تنبیه، تعلیم، ارتش و مواردی از این دست به تمامِ سپهرها و عرصههای اجتماعی، بیانگر روشی است که هژمونی بورژوازی کوشید تا به واسطهی آن رضایت اخلاقی و نیز روشهای كنترل و فرمانبرداری فیزیكی را برای مقاصدِ خاص خودش بسازد و دستکاری/کنترل کند. از دید فوكو، تحمیلِ «چشم قدرت» به موجودیتِ فضایی اوربان، یكی از اولین و صریحترین نمونههای عملكرد دیسكورسهای انضباطی فضاست.
نخستین متخصصان فضا ـ دیسكورسِ پزشكی
فوكو در تاکید بر نقشِ پزشكان صریح است و میگوید آنها از پایانِ سدهی هیجدهم بهطور بنیادی درگیر تحلیل و سازماندهی فضا شدند. عملكردِ دیسكورسهای انضباطی پزشكی، بهکارگیری دانش و قدرت را در آفرینش بازنماییهای فضا و همچنین فضایی مفید شرح میدهد و بر آن تأكید میكند. فوكو توصیف میكند كه پزشكان چگونه
در آن زمان و علاوه بر سایر نقشهایی كه بر عهده داشتند نخستین متخصصانِ فضا نیز بودند. آنها چهار مسئلهی بنیادی را مطرح كردند. مسئلهی شرایطِ محلی (اقلیمهای منطقهای، خاك، رطوبت و خشكی): آنها ذیل عنوانِ «اساسنامه[۲۹]» به مطالعهی تركیبهای عواملِ تعیینكنندهی محلی و دگرگونیهای فصلی پرداختند كه در زمانی معین، نوعِ خاصی از بیماری را میسر میکرد؛ مسئلهی همزیستیها (هم بینِ انسانها، مسائل تراكم و مجاورت، یا بینِ انسانها و چیزها: مسئلهی آب، فاضلاب، تهویه، یا بینِ انسانها و حیوانات: مسئلهی اصطبلها و كشتارگاهها، یا بین انسانها و مردگان: مسئلهی گورستانها)؛ مسئلهی سکونتگاهها (محیط، مسائل شهری)؛ مسئلهی جابهجاییها (مهاجرتِ انسانها، انتشار بیماریها.) پزشكان همراه با نظامیان، اولین ادارهكنندگانِ فضای جمعی بودند. اما نظامیان پیش از هر چیز دلمشغول فضای «نبردها» (و در نتیجه فضای گذرگاهها) و دژها بودند در حالی كه پزشكان درگیر فضای منازل/سکونت[۳۰] و تاونها/شهرها بودند (Foucault, 1980: 150–1).
فوكو بر آن است كه از سدهی هیجدهم به این سو پزشكی و سیاست، با ملاحظه و ضرورتِ اقدام در سیتیهایی كه بهطورِ فزاینده بر جمعیتشان افزوده میشد، به هم گره میخورند. پزشكی بهسان یك انضباط در فرایندها، تكنیكها و مداخلاتی درگیر شد كه شدیداً در پیوند با تحولات، اهداف و مقاصد سیاسی قرار داشتند. همانطور كه فوكو مینویسد:
به هر حال، آنچه سدهی هیجدهم نشان میدهد، فرایندی دووجهی است … کوتاه اینكه استقرارِ رو به پیشرفت آنچه در حالِ تبدیلشدن به عمارتِ عظیمِ پزشكی سده نوزدهم بود نمیتوانست جدای از سازماندهی ملازم نوعی سیاستِ سلامت، تلقی بیماری بهسان مسئلهی سیاسی و اقتصادیِ جمعهای اجتماعی[۳۱] باشد، مسئلهای كه آنها باید به دنبال برطرفساختناش در قالب سیاست کلی باشند. (Foucault, 1980: 166)
حرف فوكو این است كه پزشكان طلایهدار تشخیص و درمان مسائل جامعهی صنعتی بودند. روشهای نوین پایش برای گردآوری اطلاعاتِ جمعیتی به واسطهی نیاز به تولید، فهم و كنترلِ فضاها و جمعیتهای تاونها و سیتیهای به تازگی صنعتی و شهریشده پرورش یافت. این روند به پرورش شیوههای نوینِ دیدن، «چشمِ قدرت[۳۲]»، و شیوههای جدیدِ محاسبه و سامانبخشی وجودِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شد. به بیان دیگر:
افزایشِ ناگهانی و چشمگیر جمعیت در اروپای غربی سدهی هیجدهم، ضرورتِ هماهنگکردن و ادغام این جمعیت در دستگاهِ تولید، و فوریتِ كنترل آن با سازوكارهای قدرتِ ظریفتر و بسندهتر، باعث شد تا «جمعیت»، همراه با متغیرهای عددیِ فضا و گاهشماری، طولِ عمر و سلامت، نه تنها بهعنوانِ یك مشكل كه همچنین بهسان ابژهی پایش، تحلیل، مداخله، اصلاح و … پدیدار شود … در میان این سری مشكلات، «بدن» ـ بدنِ افراد و بدنِ مردم ـ بهسان حاملِ متغیرهای جدید ظاهر شد، نه صرفاً بهسان چیزی بینِ كمیابی و فراوانی، فرمانبردار و سرکش، دارا و ندار، سالم و بیمار، قوی و ضعیف، بلكه همچنین به عنوانِ چیزی کمابیش بهکاربستنی، تقریباً تابعِ سرمایهگذاری سودآور، بدنهایی با امید به زندگی كمتر یا بیشتر، مرگ و بیماری، و با قابلیتی بیشتر یا كمتر برای تربیتشدن به گونهای سودمند (Foucault, 1980: 171, 172).
ممكن است گفته شود كه دیسكورسهای انضباطیِ پزشكی به این میپردازند كه دانش، تكنیكها و پركتیسهای جمعیتها و افراد، چگونه كاركنان و نهادهای پزشكی را در پرورش شكلِ مدرنی از حكومت درگیر كرد كه در آن، مراجعِ سیاسی (دولت محلی و ملی) در اتحاد با متخصصان، به منظورِ مدیریت تنوعی از مسائل مشاهدهشده عمل میكنند. حرفهی پزشكی به این ترتیب در عملكرد قدرت و اِعمالِ نوآوریهای سیاسی در کانتکست پرورش فهم نوینی از مسائل برآمده از رشدِ شهرها، تكنولوژیهای جدید و جابهجایی و رفتارِ جمعیتها، درگیر شد. به بیان دیگر، شهریشدن و صنعتیشدن مشكلات و پیامدهایی را با خود همراه داشت كه نه تنها نیازمندِ توجهِ دولت، كه همچنین مستلزمِ پرورش تكنیكها و روشهای نوین تحلیلی بود كه با دیسیپلینهای حرفهای و پیکرهها و سازمانهای عمومی خیریه فرمولبندی و به کار بسته شدند. این موضوع به ویژه دربارهی پرورش انضباطهای پزشكی و در نقشها و فعالیتهای خودـیافتهیشان صدق میکند. هدف، بهبودِ سلامت عمومی و رفاه خصوصی در قلمرویی بود كه ذاتن اجتماعی و همچون وسیلهای تلقی شد كه دانش/شناخت دربارهی جمعیت به موجبِ آن میتوانست برای ساختنِ جمعیتی سالمتر، قبراقتر و تواناتر، كارآمدتر، فرمانبردارتر و رامتر به كار گرفته شود. همانطور كه فوكو میگوید:
دانشِ «پزشكیـاجرایی» که دلمشغول جامعه، سلامتی و بیماریاش، شرایطِ زندگی، مسکن و عادتهایش بود کمکم پرورش مییابد، دانشی که بهسان هستهی اصلیِ «اقتصادِ اجتماعی» و جامعهشناسی سدهی نوزدهم عمل میکند. همچنین نفوذی سیاسیـپزشكی بر جمعیت در راستای محصورکردنش از سوی مجموعهای كلی از تجویزها وجود دارد؛ تجویزهایی كه نه فقط به بیماریها بلكه همچنین به شکلهای عامِ وجود/هستی و رفتارها (غذا و نوشیدنی، سکسوالیته و باروری، پوشاك و آرایش فضای زیستی) مربوط اند (Foucault, 1980: 176).
رُز در تحلیلهای گوناگونِ فوكو دربارهی دیسكورسهای پزشكی، پنج دستگاه عمدهی سلامتی را تشخیص میدهد ــ ادارهی پزشكیِ فضای عمومی، کنترل بهداشتیِ زندگیِ خانگی، كلینیكِ درمانی، مراقبت پزشکیِ جمعیت، و كاهش مؤثر رنج ــ كه در روابط متفاوت بین متخصصان و سوژههای مداخلهشان درگیر میشوند. پزشكیسازی[۳۳] فضای عمومی در پیوند با مداخلهی كادرِ پزشكی در زندگیِ خصوصی و فضای خانواده به تدریج پرورش یافت. هدف، بازسازی پیکرهی اجتماعی به واسطهی مداخلهی برنامهریزی شهری[۳۴] بود كه به نواحیای هجوم برد كه برای مدتها بهسان بدترین نمونههای بیماری، بیبندوباری و بیماری تصور میشدند، با هدفِ تطهیرگرانهی اشاعهی نور، هوا و آموزش (هم اخلاقی و هم بهداشتی). همانطور كه رُز تاكید میكند، این کاربستِ هماهنگِ دانش بر مسئلهی فضای عمومی بود.
این مدیریت پزشكیـاجرایی فضای عمومی صرفاً شامل مسئولانِ پزشكی سلامت، مصلحانِ حوزهی بهداشت و كنترلِ غذاها و نوشیدنیها نبود، بلكه مستلزم پرورش تكنولوژیهای فضایی سلامت در شكل مجموعهی نوینی از روابط بینِ پزشكی و معماری بود. در طرحوارههای فضای برنامهریزی، در سطح كلانِ تاونها و سطحِ خردِ طراحی بناها ــ زندانها، تیمارستانها، مدارس، خانهها، حمامها، آشپزخانهها ــ میل به سالمسازی فضا را میتوان دید. معماران و برنامهریزان به دنبالِ وضعِ حرفهای پزشكگونه بودند كه روابطِ بین اشخاص، کارکردها، اشیاء، آبراهها و فعالیتها را سازماندهی کند تا همهی آنچه را كه ممكن بود بیماری را رواج دهند كمینه و تمام آنچه را كه میتوانست سطحِ سلامتی را بالا ببرد بیشینه سازد. شاید رویای بدنِ سالم ــ شهرِ سالم، خانهی سالم ــ چیزی بسیار بیشتر از تجسمبخشی به آرمانی پزشكی درون قلمروهایی كه ما در آنها زندگیهای فردی خود را مدیریت میكنیم انجام داده است (Rose, 1994: 64).
فوكو بر نقشِ بنیادین «پلیسِ پزشكی» در ساختِ مدلی اجتماعی از جامعه و علومِ اجتماعی اثباتی دقیقاً در پركتیسهایی انگشت میگذارد كه به واسطهی حرفهی پزشكی در سدهی نوزدهم پرورش یافتند و به كار بسته شدند. از دید فوكو این رویداد پیوند مستقیمی با پرورش علوم اجتماعی و به ویژه جامعهشناسی داشت.
دانشِ (savoir) جامعهشناسانه تا حدی در پركتیسهایی مانندِ پركتیسهای پزشكان شكل میگیرد … در واقع اگر مداخلهی پزشكان در این دوره اهمیتی بنیادین داشت، از آن رو بود كه طیفِ کامل و نوینی از مسائل سیاسی و اقتصادی چنین ایجاب میکرد، مسائلی كه اهمیتِ واقعیتهای جمعیت/سکنه را برجسته میکند. (Foucault, 1980: 151)
بیتردید شواهدِ تاریخی بسیاری دربارهی نقشی بنیادی كه كادرِ پزشكی در گردآوری اطلاعاتِ جمعیتی بازی کرده است وجود دارد؛ اطلاعاتی كه در تجویز سیاست اجتماعی و راهبردهای سیاسی برای برطرفساختنِ «مسائل»، شرایط و تجربههای شهری/اوربان سودمند بود.[۳۵] همانطور كه فوكو میگوید، «پزشكان، اگر نگوییم در هنر حکمرانی، دستکم در هنر مشاهده، اصلاح و بهبودِ «پیکر/بدنِ» اجتماعی و نگهداشتن آن در حالت سلامتی پایدار، به مشاوران و متخصصانی اصلی تبدیل میشوند» (Foucault, 1980: 177).
در این دوره از سدهی نوزدهم، مدلهای آناتومیك (كالبدشناسانه)، زمینهی جذابی برای نظریهپردازانِ اجتماعی، و نیز برای صورتبندی سیاست اجتماعی محیطِ شهری نوین بود، به این معنی كه [این نظریهپردازان] نوعی شناختشناسی متداول و نیز شیوهی تجربی و شواهدِ آماری را در آن [محیط شهری جدید] در اختیار گذاشتند. جامعه، در ادبیاتِ پزشكی همچون شكلی ارگانیگ و در چارچوب واژگان پزشکی تصور میشد: به بیان دیگر، همچون بدنی اجتماعی مبتلا به بیماری و نیازمندِ بازیابی سلامتِ خود. در نتیجه كادرِ پزشكی با دیگر مراجع، مانندِ دولت و افراد داوطلب درگیر روابطی شدند كه دغدغهشان، مسائلِ مربوط به سلامت و بیماری افراد و جمعیتها و پرورش تكنیكهای پایش، جداسازی و منضبطسازی/تأدیب بود.[۳۶] این با برداشتی مخرب در خصوص بیماریهای همهگیر همراه بود، كه در سدههای هیجدهم و نوزدهم بسیار رواج داشتند، یعنی آن هوای راكدی كه بیماری به بار میآورد و عمدتاً به فضامندشدنِ بیماریها مربوط بود. تصور بر این بود که این بیماریهای همهگیر در انواع معینی از فضاهای اجتماعی رخ میدهند و در آنها منتشر میشوند و ویژگیها، عادتها و رفتارهایی را متأثر میکنند كه این فضاها را پر كرده بودند. از این رو امکان نوعی آرایشِ جغرافیایی بیماری فراهم شد كه میتوانست در ارتباط با جغرافیای تاون یا سیتی به كار بسته و تحلیل شود و نرخ و سطحِ سرایت را نیز میشد بر مبنای نواحی و طبقاتی معین تشخیص داد. [نرخ و سطحِ آلودگی نشاندهندهی نواحی و طبقاتی معین بود]. همانندانگاری بدنِ انسانی و سازمانِ اجتماعی در سدهی نوزدهم، به این منظور تعدیل و پذیرفته شدند تا با شرایطِ جدیدی که در تاونها و سیتیهای صنعتی در حال شکلگیری بود سازگار شوند. نقشِ پزشكی علمی در بررسی موشكافانه و ظاهراً عینیِ محیط شهری تِمی است كه فوكو به دلمشغولی حرفهی پزشكی به فضامندشدن نسبت میداد. بررسی جمعیتِ شهری به بخشِ جداییناپذیرِ پروگرامهای انضباطی سیاست اجتماعی تبدیل شدند.[۳۷] استعارهی «بدن اجتماعی»، دفاعی بود در برابرِ بازنمایی انسانها بهسان ماشین، كه مانند دیگر مدلهای كالبدشناسانه، جامعه را بهسان كلی یکپارچه و دربرگیرندهی گروهها و افرادی بازنمایی میكرد كه مشخصهیشان، برخورداری از كاركردهای تخصصی بود. اما سلامتِ عمومی صرفاً به بهداشتِ عمومی محدود نبود، بلكه افزون بر آن، قاعدهمندسازی/تنظیم اخلاقی و فیزیكی فضاهای عمومی و رفتارهای خصوصی را نیز دربرمیگرفت.[۳۸]
برخی راه حل را در حذف بخشهای رنجور از طریق جراحی به واسطهی تقسیمِ فزایندهی مناطق شهر به اجزای كوچكتر میدانستند که امکان مشاهدهی دقیقتر بر مبنای خیابان و خانه را میداد، و در نتیجه مدیریتپذیرترساختنِ دانشی كه به منظورِ كنترل و قاعدهمندسازی فرا گرفته میشد. برای نمونه گردآوری آمار رسمی دربارهی تولد، مرگ، ازدواج و غیره، بخشی از فرایندی بود كه جمعیت به وسیلهی آن به سوژهی پایش، تحلیل و مداخله تبدیل شد. راهبردها گوناگون و وابسته به گروه یا جمعیتی (بچهها، بزرگسالان، والدین، كارگران، بیماران، تبهكاران و غیره) بودند که به عنوان هدف انتخاب میشد و نیز وابسته به مقاصد خاص مورد نظر. به بیان دیگر، چه اُبژهی مطالعه و نگرانی جمعیتی ملی، محلی یا منطقهای باشد؛ چه جمعیتِ/سکنهی زندان یا مدرسه؛ طبقاتِ پرخطر یا طبقات كارگر به طور كلی، در تمامِ اینها آنچه وجود داشت پرورش پركتیسهای اجتماعی انضباطی بود كه کادر/پرسنلِ پزشكی آنها را در راستای بررسی دقیق، پاسبانی[۳۹] و به انضباطدرآوردنِ جمعیتِ شهری در راستای منفعت خود طرحریزی كرد و به كار بست. دِیمِر (2000) بر آن است كه دقیقاً چنین پركتیسهایی در فاصلهی سالهای اواخرِ سدهی نوزدهم تا آغازِ جنگِ جهانی دوم به گونهای كنشگرانه از سوی مراجعِ خانهسازی شهری در گلاسكو به كار گرفته شد. مقاماتِ سلامتِ عمومی از طریقِ پایش و گشتزنی بیوقفه، بهسان «بهداشتورزان اجتماعی[۴۰]» عمل میكردند كه دائماً «پاكیزگی» اخلاقی و فیزیكی فقرا را زیر نظر داشتند. نظر دِیمِر در این مورد صریح است كه:
دیسكورسِ سلامتِ عمومی، بهکارگیری تماموکمال قدرتِ هژمونیك در مبارزهی طبقاتی، یا به بیانِ فوكویی، نوعی «تكنولوژی كنترل» یا «سازوكاری برای انقیاد[۴۱]» بود. در واقع این دیسكورس تماماً دربارهی پایش/نظارت و كنترل بود؛ اما پایش و كنترل به سود یك طبقه، و بر ضد طبقهای دیگر. (Damer, 2000: 18)
زیستقدرت و فضا
مفهومِ «زیستقدرتِ» فوكو بیانگر آن است که تكنیكهای قدرت چگونه حول ضرورتِ پزشكیـاداری[۴۲] حكومتِ فضا ساخته میشوند و به اِعمال و تأثیر روابط قدرت بر انسانها، چه به عنوانِ افراد و چه به عنوانِ انبوهه میپردازد. به بیان دیگر، زیستقدرت نشان میدهد که چگونه میتوان مردم را مدیریت و كنترل كرد و تواناییها و ظرفیتهایشان را برای مقاصد خاص بالا برد. بنابراین،
هنگامی كه فوكو از مسائل جمعیتها، سلامت و شهرها حرف میزند، روشن است كه به شكلِ مدرنِ قدرت ما اشاره میکند، آنچه او «زیستـقدرت» مینامد … مداخلهی سیاسی زیرِ لوای رژیمهای «زیستـقدرت» در سطحِ نوع/گونه بهسان جمعیتی طبیعی كه باید شناخته و كنترل شود رخ میدهد. این دستكاری به واسطهی همتافت همواره گسترشیابندهی نهادهای اجتماعی، و در نتیجه، در شمار فزایندهی گونههای ساختمانی اِعمال میشود: بیمارستانها، زندانها، محلهای کار، مدارس، طرح خیابانها، خانهسازی و مانندِ اینها(Wright and Rabinow, 1982: 14).
مفهومِ زیستـقدرت، میل به انباشتِ دانش [دربارهی] افراد و جمعیتها[۴۳] را بازمیتاباند كه هدفی ویژه داشت: بیشینهساختنِ سلامتِ (اخلاقی و فیزیكی) افراد و جمعیتها به منظورِ تضمینِ بیشترین كارآمدی و بهرهوری، كمینهساختنِ پیامدهای منفی ناشی از پرورش تكنیكهای صنعتی نوین در اقتصاد، و محدودکردن تهدید برآمده از شرایطِ بالقوه انقلابی توسط پایش، مدیریت و كنترلِ کنشگریهای فردی و گروهی. بنابراین شناخت افراد و جمعیتها و نیز دانش نسبت به فضاهایی كه این افراد و جمعیتها آنها را اشغال و در آنها سکونت میكنند، مولفهی تعیینكنندهی کاربست دیسكورسهای انضباطی در توسعه و ساختاربخشی به جامعهی مدرن بود.
وجهِ نخست، «بدنِ رام»، پیش از این تلویحاً مورد اشاره قرار گرفته است. حرفههای پزشكی بهطورِ مستقیم در پرورش شکلهای نوین معماری درگیر شدند. از همین رو معماری یكی از دیسكورسهای انضباطی بود كه در آن، دانش دربارهی فضا شکلهایی فضایی را تولید كرد كه در راستای انضمامی/ملموسساختنِ روابط قدرت عمل میکرد. برای نمونه آسایشگاه نهادی بود كه ویژگیهای سودرسان و سلامتیبخشِ هوای تازه و نورِ خورشید برای آنهایی كه از آثارِ ناتوانكنندهی بیماریهای تنفسی مانندِ سل رنج میبردند، در آن و به واسطهی برپایی ساختمانهایی با طراحی ویژه بیشینه میشد. در شكل، طراحی و آرایش/دکوراسیون چنین ساختمانهایی تقریباً بهطور گریزناپذیر، مولفهای طبقاتی وجود داشت.
درمانِ بیمارانِ طبقهی كارگر در كاخهای باشکوه نه تنها بیفایده، كه برای بیماران گیجكننده هم بود زیرا آنها بهبودیشان را به نحوی در پیوند با تسهیلات و تجملاتی مینگریستند كه در این نهادها از آنها بهرهمند میشدند و هنگامی كه به خانه برمیگشتند احساس میكردند غیرممكن است خوب بمانند. بنابراین این معماری را باید «بتوان به سادهترین شیوه در تمامِ ابعادِ اساسی در خانهی متوسط طبقاتِ صنعتی سرمشق قرار داد» … از همین رو موفقیتِ محتمل درمانِ آسایشگاهی (برای طبقاتِ كارگر) به گونهای معكوس، با شكوهِ ساختمانها و محیطِ پیرامونی متناسب بود(Kelynack, ‘The Tuberculosis Yearbook’, 1913–14: 227 in Bryder, 1988: 52).
در فضاهای دیگری مانند زندان، كارخانه، بیمارستان، نوانخانه و مدرسه، حركات، ژستها و کنشهای فردی بدن به منظورِ تولیدِ كارگران، زندانیان، دانشآموزان، و بیماران كارآمدتر و مطیعتر و«بهتر» مورد مطالعه و كنترل قرار گرفتند. از این رو شکلهای آفرینندهی فضا كه به منظورِ تلقین و آموزش طراحی شدند، مشخصهی بنیادی تز پیدایش «جامعهی انضباطی» فوكو است. در هر حال، دغدغه صرفاً به مسائل كالبدی/فیزیكی همبسته با زندگی شهری، از جمله ازدحام، تأسیساتِ بهداشتی اندک، آلودگی و بیماری محدود نمیشد بلكه همچنین به تأثیر اخلاقی بر طبقاتِ كارگرِ محیطهای شهری فقیرنشین مربوط بود. كودكان، یكی از بهترین اهداف تربیت فیزیكی و اخلاقی به شمار میرفتند و میشد آنها را نماد شهر/سیتی و جامعهی متمدنتر آینده در نظر گرفت.[۴۴] اصلِ انضباطِ بدنی همچون وسیلهای برای تربیت اخلاقی به واسطهی نگرشهایی رسمی نمایان شد كه در اواخرِ سدهی نوزدهم، بهسان مزایای تفریح/بازآفرینی و آموزشِ عقلانی ساختاریافته، اهمیت یافته بودند. در نتیجه شكلگیری و عملكردِ مدارس به عرصهای اساسی برای تربیت، تأدیب/انضباطبخشی و تلقینِ پركتیسهای بدنی مقتضی/مناسب برای بهبود سلامتِ فیزیكی و اخلاقی كودكان تبدیل شد.[۴۵] تأكید بر ترکیب دستورالعملِ پركتیكال و آموزشِ تكنیكهای نهادینهشده با كوششهای تبلیغی نهادهای مذهبی و خیریه در دعوت به كیشی خاص در طرحهایی بود كه میتوانست نه تنها محیطِ كالبدی شهر، که همچنین عادتها، رفتارها و اصول اخلاقی نسلهای آینده را نیز بهبود بخشد. از این رو، در مدارس تأكید
… باید كاملاً مذهبی باشد، به نحوی كه قلب نیز همانندِ ذهن مخاطب قرار گیرد ــ احساساتِ لطیف به بازی گرفته شدند ــ هوای مناسب و فعالیتِ فراهمشده درفضاهای درونی و بیرونی ــ عاداتِ نظافت، و فرمانبرداری پرورانده شدند، و این نهتنها خیابان را «از خطر»، و از آثار فاسدکننده «دور نگاهداشت»، بلكه افزون بر آن امكانِ تنفسِ اتمسفری اخلاقی را برای ساعاتی چند در روز فراهم ساخت (Stow, 1833: 17).
وجه دومِ زیستقدرت به مطالعه، كنترل و دستكاری «بدنِ نوعی[۴۶]» مربوط است، كه از دید فوكو جمعیتها بهسان تجمع/انبوهههایی[۴۷] از افراد است. این مداخله، تسخیر فزایندهی حوزهها و سپهرهای زندگی و کنشگری اجتماعی را از سوی قدرت بازنمایی کرد. گسترشِ دیسیپلینهای پزشكی و نقشِ برجستهیشان در مدیریتِ سلامتِ ملت[۴۸]، نقشی عمده را در كوشش برای فهم و سازماندهی كارِ صنعتی و جامعهی صنعتی بهسان یك كل به آنها اعطا کرد و در نتیجه اهداف و جهتگیری سیاست حكومت را تحت تأثیر قرار داد. همانطور كه فوكو بیان میكند:
فضای شهری خطراتِ خاص خود را داشت: بیماری، مانندِ همهگیری وبا در اروپا بین سالهای ۱۸۳۰ تا حدودِ ۱۸۸۰، و انقلاب، مانندِ سلسلهای از شورشهای شهری كه تمامِ اروپا را در همان سالها به لرزه انداخت. این مسائل فضایی، اگر چه شاید جدید نبودند، اما اهمیتِ تازهای یافتند … مشكلاتِ عمدهی فضا، از سدهی نوزدهم به این سو، در واقع سرشت متفاوت داشتند. که به معنای فراموشی مشكلاتی با ماهیت معمارانه نیست (Foucault, 1982: 17).
استرودی و كوتر (1998) در تحلیلی صراحتاً فوکویی، حتا اگر خود به آن اذعان نکنند، به بررسی این موضوع پرداختند كه پزشكی، هم به عنوانِ سازمانی نهادی و هم بهسان حرفه، چگونه به واسطهی گسترشِ دیسیپلینهای پزشكی و ابداع، اشاعه و اهمیتِ فزایندهی رویهها، تكنیكها و مهارتهای علمی دگرگون شد. نوعی دانشِ حرفهای[۴۹] رو به افزایش در ادارهی خدماتِ بیمارستانی وجود داشت که مدیریتِ بیمارستانها را كمتر نوعدوستانه و همچون موضوعی مینگریست که از طریق ورودِ مدیرانِ جدید بخشهای صنعت و مالی به منظورِ ارتقای مدیریتِ كارآمدِ منابعِ بیمارستان سازماندهی میشد. این بحث بهطور مشخص پژواک خدماتِ سلامتِ ملی[۵۰] دورانِ معاصر است كه به نحوِ فزایندهای در حالِ رسیدن به اهدافِ پیشبینیشده در خصوصِ كارایی و نیز پارامترهای دیگرِ «موفقیت» است.
با این همه، سلامتِ عمومی سدهی نوزدهم پیش از هر چیز به دیسیپلین و كارآیی اجرایی مربوط بود و همچنین به معنای دقیق کلمه در پیوند با رشدِ مداخلهی حكومتِ محلی و ملی در پایش و مدیریتِ سلامتِ جمعیتها در مقابلِ افراد، مرتبط بود. دانشِ پزشكیـاجرایی جمعیتهای ملی و محلی از طریقِ مشاهده و گردآوری اطلاعات و آمار دربارهی جمعیتها، نواحی، خانوارها و … ایجاد شد. طبقات خطرناک و لوکیشنهای خطرناک بهسان مواردی نیازمندِ اقداماتِ درمانی شناسایی شدند. تكنیكها و پركتیسهای نوین، با رشد نهادها و پركتیسهایی برای تضمینِ اینکه یک طبقهی كارگرِ سالم به نحوی بسنده میتواند نیازمندیهای خدماتِ مسلحانهی ملی را افزون بر ضرورتهای اقتصادی (صنعتی) برآورده سازد، پرورش یافتند و به کار بسته شدند. این مستلزمِ شماری از مداخلاتِ دولتِ محلی و ملی، و نیز سازمانهای خیریه و داوطلبانه بود كه به دنبالِ دستیابی به شناخت جمعیت جهتِ انتظامبخشی و كنترلِ آن به كارآمدترین و سودمندترین شیوه بود.
این وجهِ حكومت بر كلِ جمعیتها[۵۱] وظیفهای پیچیده است كه در آن مسائلِ سیاست ملی و قدرتِ سیاسی با رفتارها و نگرشهای فردی جنسی، تناسلی، فیزیكی و اخلاقی درهممیتنند. نقشِ مقاماتِ پزشكی حوزهی سلامت در ارتقا و دستیابی به شماری از تغییراتِ عمده در سازمانِ بهداشتی، پیشگیری از بیماری و درمان بهطورِ خاص مؤثر بود. آنها به همین ترتیب در سازماندهی و تأمین انبوهی از خدمات نقشی حیاتی بازی كردند؛ خدماتی كه در راستای بهبودِ سرزندگی و سلامتِ محیطِ شهری و جمعیتِ ساكن در آن عمل کردند. پركتیس و سازماندهی پزشكی و نهادهایی كه به آن پیوند خورده بود، حولِ هدفِ آفرینش، مدیریت و حفظ جمعیتِ صنعتی قبراق، سالم و كارآمد متمرکز شدند.[۵۲]
تحلیلِ فوكو از دانش، قدرت و فضا شرحی است از چگونگی پرورش، انتشار و بهكارگیری دیسكورسها و تکنیکهای انضباطی در کانتکست خاستگاهها و گسترشِ جوامعِ به طور فزاینده شهریشده و صنعتیشده. فوكو دلمشغول تبیین عملكردِ قدرت است، اما نه صرفاً به عنوانِ چیزی ذاتاً سركوبگر، سلبی، بازدارنده یا عموماً سلطهگرانه. تكنیكهای انضباطی میتوانند از طریقِ آفرینش، سازماندهی و انتظامبخشی به شکلهای خاصی از فضا همچون نیرویی سازنده در آفرینش، شكلدادن یا ساختنِ سوژهها عمل كنند. آنچه مشخص است این است كه هدفِ آشكار، نه تنبیه به خاطرِ نفسِ تنبیه، بلكه آفرینش سوژهای بازتابی/درخودنگر[۵۳] بود كه دانش، هنجارها و ارزشهای جامعهی بورژوایی را درونی سازد؛ [دانش، هنجارها و ارزشهایی] كه به واسطهی آموزش و تربیت به منظور خلقِ افراد و جمعیتهای مولدِ سودمندتر، منضبطتر و متمدنتر رواج یافت. دانشِ فضا و فرمانراندن بر آن، وسیلهای عمده و بنیادی بود كه [فضا] از طریقِ آن و در راستای دستیابی به بیشترین كارایی عملكردی موردِ تحلیل قرار گرفت، طراحی و به كار بسته شد تا جابهجایی و انباشتِ تنظیمشدهی ثروت را در اقتصادِ شهری و صنعتی در حالِ شكوفایی جامعهی سرمایهدارانهی سدهی نوزدهم تضمین كند. از همین رو معماری و طراحی در كوششی برای القای حسِ انضباط فردی[۵۴]، و درونیساختنِ «ارزشهای بهنجارساز» نه تنها در خلافكاران و كجروان (جنایتكاران، فقرای ناشایست، بزهكاران و مواردی از این دست)، بلكه همچنین در جمعیتِ عادی، و به ویژه در طبقهی كارگر به کار گرفته شدند. همانندِ تحلیلِ لوفِور از برنامهریزی بهسان ایدئولوژی، فوكو پرورش دیسكورسِ پزشكی را همانند تحلیلی ذاتاً فضایی برای تعیین/تشخیص بدنِ فردی و بدنِ جمعیتها بهسان اُبژهای برای مطالعه در اولویت قرار میدهد، تحلیلی كه هم قدرتِ دانشِ انضباطی را و هم انتشار/نفوذش را در سرتاسرِ جامعه شرح میدهد. انضباطِ اجتماعی از طریقِ شبكهای از انضباطها/دیسیپلینهای همبسته، به تكنیكی برای كنترلِ فضا و زمان در تمامِ سپهرهای جامعه تبدیل شد. در نتیجه خیریهها، سازمانهای اصلاحی، جنبشهای مذهبی و حامیان منعِ مشروبات الكلی، سازمانهای تهیهی مسکن و سازمانهای حوزهی سلامت، و نیز حكومت محلی و ملی همگی در موجِ انتشارِ انضباطی[۵۵] درگیر شدند و فعال بودند. این انضباطها و دیسكورسهایشان به سپهر خصوصی درست همانندِ سپهر عمومی هجوم بردند و آن را تسخیر كردند. كوششهایی در راستای كنترل، مدیریت و ارتقای كارآمدترین؛ یا به بیان دیگر، «سودمندترین» استفاده از زمان و فضای فراغت و تفریح/بازآفرینی، و نیز زمان و فضای كار، زندان، مدرسه و … شكل گرفت. آسودن، سرگرمی و بهكارگیری هدفمندِ ذهن و بدن، تضمین میكرد كه كارگر و واحدِ خانواده كه بازتولیدِ نسلِ بعدی نیروی كار را تداوم میبخشند و حفظ میکنند، قبراق، مشتاق و قادر است تا وظایفِ و مسئولیتهای اقتصادی و اجتماعیشان را از سر بگیرد. شرح فوكو دربارهی دیسكورسهای انضباطی، تحلیلی است از قدرتِ ذاتی در بازنماییها و پركتیسهای مسلطِ قدرت/دانش، در و بر مردم، در شکلهای تولیدشدهی فضا در جامعهی مدرن.
نتیجهگیری
تحلیلِ فوكو از فضای عصرِ مدرن بر این تأكید دارد كه فضاهای خاص چگونه به واسطهی دیسكورسهای انضباطی و تكنولوژیهای قدرت/دانش تولید، طراحی، ساخته، كنترل و تنظیم میشوند. آنها غایاتِ کارکردی ویژهای داشتند که هدفِ عامشان آفرینش و دستكاری بدنهای رام، چه به عنوان افراد و چه بهسان تودههایی از مردم/افراد، در قالب جمعیتها بود/است. در نتیجه، تحلیل فوكو از پیدایش جامعهی انضباطی مدرن، تحلیلی است كه در آن قدرت، دانش و فضا در راستای شکلگیری چشماندازهای فیزیكی در هم میآمیزند و معماری نیز در آن وسیلهی مهمی برای ساختاردهی به روابط است. دیسكورسهای مسلط معانی و ارزشهایی را حك میكنند كه به دنبال تحدید و ترسیمِ استفادهی كاركردی و كارآمد از فضا برای مقاصدِ خاص و نیز برای جمعیتها و فعالیتهای معیناند.
با وجودِ این، کنشگریها/فعالیتهای روزمرهی افراد یا گروهها، میتواند در تضاد با ارزشها، هنجارها و معانی این «فضای زیسته» قرار گیرند و آنها را به چالش بکشند دقیقاً به این خاطر كه این فضاها عرصههای برهمكنشِ آفرینندهی اجتماعی و فرهنگی هستند. آنچه بهسان فعالیتهای مناسب در فضاهای تولیدشدهی خاص نگریسته میشود، معنای این فضاها برای افراد و گروههای متفاوت در زمانهای متفاوت و اینكه چگونه برخی از این معانی آرمانهای فرهنگ و جامعه را بازنمایی میکنند، پیامدِ فرایندهای ستیز، تعارض و تخطی است كه میتوانند اقتدارِ فضای بسامان و منضبط را تحلیل ببرند. این رابطهی پویا بینِ فضا بهسان فراوردهای فرهنگی و مادی، بین معانی و ارزشهای عامهپسند و بازنماییهای سرآمدان، و بینِ پركتیسهای روزمره و استفادههای برنامهریزیشده، تأکید لوفور را مبنی بر نیازِ به درنظرگرفتنِ استفادهی زیسته و خلاقانه از فضا همانند مولفهای بنیادی در دانشِ نقشِ فضا در جامعهی سرمایهدارانهی مدرن تقویت میكند.
تمایزِ بینِ آنچه افراد/مردم واقعاً انجام میدهند و مقاصدِ طراحیشدهی برنامهریزان یا متخصصان پزشكی، ستیزِ بین سرآمدانِ فرهنگی و سیاسی را همراه با تأثیرِ ایدئولوژیك و هژمونیكِ مسلطشان بر استفاده از فضاهای عمومی بر ضد سنتهای بومی و فرهنگهای عامهپسند بازمیتاباند. فوكو آفرینش و تحمیلِ پركتیسهای انضباطی و جامعهای انضباطی را آنگونه كه در پركتیسهای فضایی جایگیر/تثبیت شدند دنبال میكند؛ پرکتیسهایی كه كنترل و دستكاری، ذاتیِ عملكردشان است. در نتیجه فضا، دانش و قدرت برای فهمِ پرورش آنچیزی اهمیت دارد كه برخی آن را جامعهی مراقبتی[۵۶] مینامند كه وسایل و شیوههای نوین به منظورِ مونیتورینگ و پاسبانی فضا نقشی بنیادی در آن دارند. بنابراین تجویز و تحدید پركتیسهای مشخصِ سیاسی، اجتماعی، فراغتی و تفریحی، و نیز تجویز و تحدید برخی گروههای اجتماعی نسبت به برخی دیگر، فضا را به عرصهای بالقوه برای ستیز تبدیل میكند، عرصهای كه در آن ارزشهای بهنجارساز به واسطهی تأدیب/منضبطسازی، نظمبخشی و تنظیم/قاعدهمندسازی فضا بر ضد سرزندگی/شور بسیاری از پركتیسها و مشغلههای عامهپسند دنبال میشود و به فورومی جدید برای مبارزهی اجتماعی تبدیل میشود. شكل، ساختار و كاركرد عمیقاً در آن فضاهای (عمومی) اجتماعی به هم پیوند میخورند كه عرصههای روزمره و عامی را بازنمایی میكنند كه در آنها تولیدِ فضا روابط قدرت را دربرمیگیرد؛ روابط قدرتی را كه بهطور مادی بر چشمانداز حك میشوند اما در معرض ارزشها، معانی و استفادههای متضاداند. به این ترتیب فوكو بینشهایی بنیادین را در اختیار میگذارد که دارای مناسبتِ تاریخی و در عین حال انطباق با شرایط کنونی برای تحلیلِ چگونگی تولید، قالبریزی، شکلگیری، طراحی، تنظیم/کنترل و پاسبانی فضا به واسطهی دیسكورسهای انضباطی است؛ دیسکورسهایی كه در آنها بازنماییهای فضا عملكردِ قدرت را در، از طریق و بر فضا و فعالیتهایی كه در آن رخ میدهند بازمیتابانند.
[۱] policed
[۲] species body
[۳] region
[۴] domain
[۵] implantation
[۶] transposition
[۷] administration
[۸] field
[۹] territory
[۱۰] مَتلِس تاكید میكند كه:
قدرت از دید فوكو توانافزا/اختیاردهنده است، به جای آنكه تملک شود، اِعمال میشود، رابطهای و همهجاحاضر است، نه نهاد است، نه ساختار و نه توان، بلكه در واقع «موقعیتِ استراتژیكِ پیچیدهای است (Foucault, 1981: 92) كه دائماً و بهطورِ موضعی/محلی در حالِ جابهجایی است. (Matless, 1992: 46)
[۱۱] این جنبه از تحلیلِ فوكو دربارهی اهمیتِ فضا برای تحلیل انتقادیِ روابط اجتماعی و تحلیل انتقادیِ قدرت بهطور خاص در تحلیل جغرافیاییِ انسانی مورد تأكید قرار میگیرد:
روابط قدرت واقعاً بهنحوی تعیینکننده و گریزناپذیر از خلال و بهواسطهی فضاهای مادی جهان تنیده میشوند. درون چنین فضاهایی است كه تجمعهایی از افراد، فعالیتها، تكنولوژیها، نهادها، ایدهها و رویاها همه گرد میآیند، به گردش درمیآیند ، جمع میشوند و دوباره گرد هم میآیند. (Sharp et al., 2000: 24)
[۱۲] epiphenomenal
[۱۳] درایور به طور اجمالی به این نکته اشاره میکند كه:
به بیان ساده، مراقبت و تنبیه كتابی است دربارهی پیدایش شكلِ نوینی از «اقتصادِ قدرت». پیدایش این شكلِ نوین، بدون تبیینهایی دربارهی توسعهی اجتماعی، اقتصادی و تكنیكی سرمایهداری كاملاً تصورناپذیر است. (Driver, 1985: 436)
[۱۴] administrative
[۱۵] disposition
[۱۶] governmentality
[۱۷] conduct
[۱۸] self-sustenance
[۱۹] فوكو در جایی دیگر به همین شكل از معنای ’پلیس/ پاسبانی‘ در زمانهای دیگر مینویسد: تا پایانِ رژیمِ كهن [(ancien regime) اشاره دارد به نظام اجتماعی و سیاسی در فرانسه پیش از انقلاب ۱۸۷۹] واژهی ’پلیس‘ مطلقن بر نهادِ پلیس در معنای مدرنِ آن دلالت نمیكرد، دستکم نه منحصرن؛ پلیس، کل سازوكارهایی است كه در راستای تامینِ نظم اند، رشدِ به درستی هدایتشدهی ثروت و شرایطِ حفظ سلامتی ’به طورِ عام‘. (Foucault, 1980: 170)
[۲۰] panopticism
[۲۱] در واقع فوكو از بنتهام نقل میكند تا كاربستپذیری جهان شمول پاناُپتیسیسم/سراسربینی را برجسته کند:
اخلاقیات اصلاح شد ــ سلامت حفظ شد ــ صنعت جان تازهای یافت ــ آموزش اشاعه یافت ــ فشارهای عمومی کاهش یافت ــ اقتصاد استحکام یافت چنان که گویی بر فرازِ یك صخره جای گرفت ــ گرهِ کور قانونِ حمایت از تهیدستان كامل باز نشد اما كمی آزاد شد ـ همهی اینها با ایدهای صرف در معماری عملی شد. (Bentham, ‘Works’, 1843: 39, in Foucault, 1977: 207)
[۲۲] اونیل (O’Neill) شرحِ جالبی را در این زمینه ارائه میدهد كه مطالعات فوكو دربارهی فضاهای انضباطی زندان، بیمارستان یا مدرسه چگونه با ارائهی تحلیلی از شرح عقلانی بدن، سوبژكتیویته و رفتار، تحلیلِ وبر را از فرایندهایی كه تكنیكهای بوروكراتیكِ سازماندهی و ادارهی جامعه به واسطهی آنها در سرتاسرِ جامعه پخش و برقرار میشوند تکمیل میکند. او مینویسد:
اغراق نیست اگر وبر را به عنوان دیرینهشناسِ قدرتی در نظر بگیریم كه انسان بر خود اِعمال میكند، و در نتیجه کار او را همچون پیشدرآمد برداشت فوكو از جامعهی انضباطی بدانیم … جامعهی مدرن خود را ثروتمند، عالم و قدرتمند میسازد اما به قیمت نادیدهگرفتن خرد و آزادی واقعی. (O’Neill, 1986: 43)
[۲۳] anatomopolitics of the body
[۲۴] constricting
[۲۵] برای بحثی دربارهی آفرینش بدنهای رام همچنین نگاه كنید به:
Bale and Philo (1998).
[۲۶] در عصرِ كلاسیك بدن بهسان اُبژه و آماجِ قدرت كشف شد. بنابراین، یافتنِ نشانههایی مبنی بر توجه به بدن ــ بدنی كه دستكاری میشود، شكل داده میشود، تربیت میشود، بدنی كه فرمانبردار است، پاسخگوست، ماهر میشود و نیروهایش افزایش مییابد ــ بسیار ساده است. (Foucault, 1978: 136)
[۲۷] فوكو در مراقبت و تنبیه توصیف میكند كه بدن چگونه باید در هر كنش، ژست و حركتاش بهترین، بیشترین و كارآمدترین استفاده را از زمان ببرد:
كنش به عناصرش تجزیه میشود؛ جایگاهِ بدن، دست و پا، و طرز بیان تعریف میشود؛ به هر حركتی جهت، قابلیت و استمراری/دیرشی نسبت داده میشود؛ نظمِ توالیشان تجویز میشود. زمان در بدن رخنه میكند، و همراه با آن، كنترلهای بسیار دقیقِ قدرت بر بدن اِعمال میشود … در استفادهی درست از بدن كه استفادهی درست از زمان را امكانپذیر میسازد، هیچچیز نباید بیهوده یا بیاستفاده باقی بماند؛ برای پشتیبانی از كنشِ موردِنیاز باید همهچیز را به کار گرفت … بدنِ منضبط پیششرط یك ژستِ كارآمد است … اصل زیربنایی جدولِ زمانی در شكلِ سنتیاش اساسن سلبی/منفی بود: این اصل، اصل ناـبیهودگی بود؛ هدردادنِ زمان، ممنوع بود، زمانی كه خدا منظور میکرد و انسانها تاوانش را میپرداختند؛ جدولِ زمانی به دنبال حذف خطر اتلاف زمان بود ــ که گناهی اخلاقی و تقلبی اقتصادی به شمار میرفت. انضباط از سوی دیگر، نوعی اقتصادِ ایجابی/مثبت را سامان میداد؛ انضباط در واقع اصلِ استفادهی به لحاظِ نظری همواره رو به رشد را از زمان مطرح میكند: اتلاف به جای استفاده؛ این مسئلهای است دربارهی بیرونکشیدنِ لحظههای هر چه بیشتر قابل استفاده از زمان، و بیرونکشیدن/استخراج نیروهای هر چه بیشتر سودمند از هر یك از این لحظهها … بدن، در جریان تبدیلشدن به آماجِ سازوكارهای قدرت شکلهای نوینی از دانش را میآفریند. این بدن، بدنِ اِعمال/بهرهگیری است و نه بدنِ فیزیكِ نظری؛ بدنی که قدرت آن را دستكاری میکند و نه آکنده از روحی حیوانی؛ بدنی که به نحوی سودمند تربیت میشود و نه بدنی دارای سازوکار مكانیكی عقلانی، اما به موجبِ همین واقعیت، شماری از مقتضیات طبیعی و الزامات كاركردی در آن پدیدار میشوند. (Foucault, 1977: 152, 154–5)
[۲۸] ای. پی. تامپسون كوششهای مشابهی را در راستای تنظیم/کنترل زمان و فعالیتهای طبقهی كارگرِ شهری نوین در شیوهی تولید و روابط تولید شناسایی میكند.
با استفاده از تمامِ این شیوهها ــ تقسیمِ كار؛ نظارت بر كار؛ جریمهها، زنگها و ساعتها؛ مشوقهای پولی؛ موعظه و تحصیلات؛ سركوب بازی و ورزش ــ عادتهای كاری نوینی شكل گرفت و انضباطِ زمانی جدیدی تحمیل شد. (Thompson, 1978: 90)
[۲۹] constitution
[۳۰] habitations
[۳۱] social collectivities
[۳۲] Eye of Power
[۳۳] medicalisation
[۳۴] town planning
[۳۵] برای نمونه در گلاسكو چندین كادر پزشكی وجود داشتند كه دقیقاً در یک چنین فرایند بازبینی و پایشِ جمعیتِ شهری ــ كه به طورِ فزاینده در حالِ گسترش بود ــ درگیر بودند: دكتر كلِلاند در اوایلِ سدهی نوزدهم و پروتستانِ انجیلی، جِی. بی. راسل، مسئولِ پزشكی سلامتِ شهر که در دهههای بعدی بر مبنای كار كلِلاند پیریزی شد.
نگاه كنید به: (Chalmers (1930), Cleland (1836), Russell (1886, 1895, 1905
[۳۶] همانطور كه رُز میگوید:
اندیشهی پزشکی و کنشگریِ پزشكی، به واسطهی عقلانیتهایی كه سکونتکنندگان فضای جغرافیایی را بهسان پیكری اجتماعی یکدست کرد، به واسطهی گردآوری آمار تولد، مرگ، نرخ و نوعِ بیمارگونگی، به واسطهی ترسیم نمودار توپوگرافیهای اجتماعی و اخلاقی بدنها و و روابطشان با همدیگر، نقشی كلیدی در «به وجود آوردن» پیکرهی اجتماعی و استقرار افراد در ارتباط با این گسترهی متراكم روابطِ تأثیرگذار بر بدنِ فردی، بازی كرد. به بیان دیگر، پزشكی نقشی سازنده را در ابداعِ امرِ اجتماعی بازی كرده است. پزشكی به دنبال آن بود تا در یكی از بنیادیترین مجموعه مسائلی درگیر شود كه در سدهی نوزدهم اسباب زحمت اندیشهی حكومتی شد، آن را برانگیخت و الهامبخش ابداع دانش و تكنیكهای اداری/اجرایی اصلی مدرنیته شد. این مجموعه مسائل به تنظیم/کنترل زندگی در تاونها مربوط بود. نقشِ پلیسِ پزشكی در طولِ نیمهی نخستِ سدهی نوزدهم زندگی جمعیتها را در تاونها بر حسبِ سلامتی به پروبلمتیک تبدیل کرد و به دنبال آن بود تا تنوعِ كاملی از طرحها را برای بهبود آن بپروراند. گوناگونی تاكتیكهای برگزیده، طیفِ گستردهای از طرحهای باشكوهِ نوسازی معمارانهی فضای عمومی به نامِ سلامت و فرهنگ گرفته تا انبوهی از پروژههای پیشِپاافتادهترِ بهداشتِ اجتماعی، اصلاحاتِ بهداشتی و تأسیسات فاضلاب، آبِ پاک و هوای پاك، سنگفرشِ خیابانها و كنترلهای اعمالشده بر تدفینِ مردگان. (Rose, 1994: 55–6)
[۳۷] پووی و درایور در این پیشرفت در بریتانیا نقشی پیشگامانه را به جِی. پی. كِی (J. P. Kay) نسبت میدهند. شرایطِ اخلاقی و فیزیكی طبقات كارگر بررسی تفصیلی فضای شهری بود كه گزارشهای شاهدانِ عینی و جداولِ آماری را به منظورِ ارائهی راهبردهایی برای فهمِ جمعیت شهری و نیز راهبردهایی برای پیشنهاد شیوههای درمان درآمیخت. تحلیلِ كِی از پیکر/بدنِ اجتماعی بیشتر از آنكه صراحتاً بر پهنههای بیمار/مسئلهدار ــ یعنی انباشتگیهایی از افرادِ فقیر و بینوا كه پیشتر فضامند شده بودند ــ تمركز كند، بر اهمیت نواحی ’خوب/سالم‘ تاكید میکند.
در كلانشهر و در شهرهای بسیار بزرگ درجهی دوم تودههای متراكم اقامتگاههای فقرا، كه گویی خیابانها محلهای سكونتِ اشراف و ثروتمندان آنها را تنگ دربرمیگیرند و محصور میکنند پیش از این به عنوانِ گسترهی/برهوت عظیمی از ساختمان نگریسته میشدند كه در آنها بیماریهای درمانناپذیرِ جامعه ورای دسترسی به مداخلهی بهبودیبخش مایهی عذاب بودند. (Kay, 1832/1969: 11)
[۳۸] این نكتهای است كه كِی آن را روشن میکند:
نوعی بیبندوباری وجود دارد كه همچون یک بیماری پنهان، كه تن به مشاهده/معاینه نمیدهد، میتوانست پیكر کلیِ جامعه را به فساد بكشاند، و در عین حال، آثارش نیز به همین میزان مهلك است. اعمالِ مجرمانه را میتوان از لحاظِ آماری دستهبندی كرد ــ قربانیانِ قانون مشخص میشوند ــ اما شمارِ آنهایی را كه به خورهی اخلاقی فساد (moral leprosy of vice) مبتلا بودند نمیتوان با دقت ریاضی نمایش داد. … بدنِ اجتماعی نمیتواند همانندِ یك ماشین، بر مبنای اصولی انتزاعی ساخته شود كه صرفاً حركاتِ فیزیكی، و پیامدهای عددیشان را در تولید ثروت دربرمیگیرد. روابطِ متقابلِ انسانها نه صرفاً پویا است و نه میتوان تركیبِ نیروهایشان را تابع محاسبهای مطلقن ریاضی کرد. اقتصادِ سیاسی، هر چند به دنبال پیبردن به شیوهی افزایش ثروتِ ملتها است، اما چنانچه همزمان شادکامی/سعادت این ملتها را، و نیز پرورشِ دین و اخلاقیات را به عنوان بزرگترین عنصرِ سازندهاش در نظر نگیرد، نمیتواند به هدفش دست یابد. (Kay, 1832/1969: 62, 63–4)
[۳۹] police
[۴۰] social hygienists
[۴۱] subjection
[۴۲] medico-administrative
[۴۳] populations
[۴۴] مِیوِر (Maver) به تفصیل شرح میدهد كه چگونه كودكان نه تنها به سوژهی عاملان/ماموران و نهادهای دولتهای محلی، كه همچنین [به سوژهی] اصلاحطلبانِ مذهبی و سازمانهای خیریه تبدیل شدند:
كودكان در مبارزه برای آفرینش محیطی منزهتر به ابزاری جنجالی تبدیل شدند، زیرا آنها میتوانستند چنان استعارهی بالقوهای را برای محرومیتِ شهری بازنمایی كنند … در حالی كه شهریشدن و صنعتیشدن به طورِ چشمگیری با یكپارچگی این جامعهی آرمانی و از بنیاد روستایی در تضاد بود، پرسبیترینیسم انجیلی (evangelical Presbyterianism) [پیروی از عقاید کلیسای پروتستان] در متقاعدسازی در این خصوص که میتواند این یکپارچگی را دوباره احیا کند، و اینکه میتوانست ناخوشایندترین مراكزِ شهری را در قالبی بیضرر و سالم ترسیم كند، كاملاً موفق بود. بنابراین جستوجو برای خلوص/یکپارچگی معنایی ژرفتر یافت، زیرا امرِ روحانی و نیز فرایندِ پاكیزهسازی فیزیكی را بازنمایی میكرد كه برای وارونهساختنِ گرایشهای مخربِ زندگی شهری بسیار حیاتی تصور میشد. (Maver, 1997: 802–3)
[۴۵] درایور نیز نشان میدهد كه كودكان چگونه به كانونِ تكنیكها و پركتیسهایی تبدیل شدند كه به جداسازی و حذفشان از فضاها و نهادهایی انجامید كه دارای آثارِ منفی بودند. در واقع آنچه مورد تاكید است كنترل و قاعدهمندسازی شدید بدنهای كودكان در فضا به منظورِ تدارک آموزش و پرورش منطبق با آنچه محققاً اعمال و رفتارهای سودمند تلقی میشدند:
این خودِ انضباطها بودند، تكنیكهایی برای جداسازی و نه درهمآمیزی و سرایت. كودكان آماج اصلی تربیت به شمار میرفتند. هدف، نجات آنها نه تنها از [خطراتِ] خیابانهای شهر، آن بوتههای آزمایشِ تبهکاری و فقر، كه همچنین از نهادهای ’نامناسب‘دیگر از جمله زندانها و نوانخانهها بود، فضاهایی كه کودکان در آنها به نحوی گریزناپذیر در تماس با بزرگسالان و شرایطی به طرز علاجناپذیر ’غیرِاخلاقی‘ قرار داشتند. ثبت رفتارها، نظامهای پاداشدهی، تخصیصِ دقیقِ زمانها و فضاها تمامِ آن چیزی را به انجام رساندند، و البته فراتر از آن را، که تحدید شدید میتوانست انجام دهد. هدفِ نهایی كنترلِ خود و نظارت بر خود (self-regulation) بود. (Driver, 1985: 434)
[۴۶] species body
[۴۷] aggregates
[۴۸] nation
[۴۹] professionalism
[۵۰] National Health Service
[۵۱] populations
[۵۲] در واقع این هدف مشخصاً در سالِ ۱۹۲۱ در گزارشی از سوی کمیتهی پژوهش خستگیِ صنعتی شكل گرفت، كه بر آن بود كه «واژهی «كارآمدی» را نباید صرفاً معادل با بهرهوری تولیدی دانست، بلكه افزون بر آن باید آن را همچون كیفیتی فیزیولوژیك تفسیر كرد كه از شرایطِ مطلوبِ كار ناشی میشود. این واژه در واقع تقریباً برابر با «تندرستی» است» (‘Industrial Fatigue Research Board’, Annual Report, II, 1921, p. 17, cited in Sturdy and Cooter, 1998: 448)
[۵۳] reflective
[۵۴] self-discipline
[۵۵] disciplinary diffusion
[۵۶] surveillance society