فريدمن: جان زيبا!

جان فریدمن

دانلود پی‌دی‌افاز این‌جا دانلود کنید 

«هر آن‌چه خوب بود از چیزی كه شر بود، بیرون می‌تراوید»

اميل زولا، پول

همزمانی انتشار ترجمه‌ی مقاله‌ی تبدیل‌شدن به اوربان: طبق کدام معیار؟ با درگذشت فريدمن بهانه‌ای شد تا به‌اجمال به میراثش برای برنامه‌ریزی و برنامه‌ریزان بنگریم. جان فريدمن، پروژه‌ای بزرگ برای کندوکاو در ذهن وصله‌پينه‌ای، و سوژ‌ه‌ی سپرانداخته در جامعه‌ی معاصر سرمايه‌داری است، اما در اين مختصر فقط مختصات نظری، و نه تاريخی، اين فيگور نشانه‌گذاری خواهد شد.

وجه بارز اين فيگور ــ صرف‌نظر از اين‌كه خود تا چه اندازه به آن اصرار داشت و به‌طرز منسجم آن را پيگيری كرد ــ تأکید بر بازسیاسی‌کردن پراتیک اجتماعی و به‌طور اخص برنامه‌ریزی اوربان بود. اين مهم در تک‌مضراب «برنامه‌ریزی، متأخر به جامعه‌ی سیاسی است یا برنامه‌ریزی جداافتاده از سیاست را باید وهم محض دانست‏» پنجه‌افکندن به چهره‌ی سرکوبگر برنامه‌ریزی شهری جریان غالب بود. این زاویه‌ی دید، او را در سلک سنت باشکوه عصر روشنگری قرار داد. با آن که فريدمن اصرار داشت بگويد مخاطبش جوامع سرکوب‌شده‌ی (جهان سوم) نیست، اما اين سنت با تأکید بر خودآيينی فردی، پيمان، آزادی، مالكيت، علنيت/همگانی‌بودن، برابری، مدارا، آزادی، همان رکن‌هایی بودند/هستند که هستی این جوامع را پروبلماتیزه می‌کند.

در روزگاری که پوزیتیویسم در برنامه‌ریزی تسمه از گرده‌ی روایت‌های ناهمخوان و به‌ویژه رهایی‌بخش برنامه‌ریزی در دانشگاه‌های سرمایه‌داری می‌کشید و پراتیک نئولیبرال ریگانی‌ـ‌تاچری همه‌ی دستاوردهای پساجنگ طبقه‌ی کارگر و متحدانش را یکی‌یکی بازپس‌می‌گرفت، کتاب برنامه‌ریزی در حوزه‌ی عمومی و به‌دنبالش مقاله‌ای در نقد و رد نظریه‌ی ابطال‌پذیری پوپر، سوژه‌ی سیاسی را برکشید، و تمام‌قد بر برنامه‌ریزی جانبدارانه پافشاری کرد.

در همين راستا، بر حوزه‌ی عمومی به‌سان میدان تحول اجتماعی با هدف توليد اوربان پافشاری كرد. نكته‌ای كه محک مؤید تعلق‌اش بر سنت روشنگری و عصر طلائی دولت‌شهرهای دموکرات یونان بود. با اين جهت‌گيری، به صف چشم‌اندازگرایان تحول سیاسی پیوست و بر این ستون، سنت بسیج/دگرگونی اجتماعی را با اتکای بر جامعه‌ی مدنی پرقدرت که وام‌دار دولت نیست، در دستورکار قرار داد تا به قول آرنت «چیزی نو» را به جهان تزریق کند.

اما میراث او، سلبی و ایجابی، بسیار فراتر از این‌هاست. يكم، او نخستین فرد در حوزه‌ی برنامه‌ریزی بود که منکر وجود مسئله‌ی تکنیکال و خوش‌خیم در سپهر سیاسی شد. از نگاه او هرگونه مداخله در حوزه‌ی اجتماعی به‌ذاته پروبلماتیک است و تنها مفر از پیامدهای این مداخله، توسل به مشروعیت با اتکا به دموکراسی است. با همین رویکرد می‌شود او را در سنت سوسیال دموکراسی آن‌سوی اقيانوس‌ها (آمريكن) قرار داد که هیچ‌وقت مجال بروز و ظهور نیافته است. دوم، فریدمن در پروبلماتيزه‌كردن برنامه‌ريزی از منظر قدرت، یادآور ادوارد سعید و میشل فوکو بود که تأکید داشتند: «حقیقت را باید به قدرت گفت». همان‌قدر که توجه فریدمن به قدرت، نکته‌ی قوت اندیشه‌ی او در گفتمان برنامه‌ریزی بود، به همان اندازه، همه‌ی نقاط ضعف سنت سوسیال دموکراسی ماورای آتلانتیک و او را يك‌جا بازمی‌تاباند. سنتی که سپهر سیاست را مستقل از اقتصاد تلقی می‌كرد، هرچند آشكارا بر آن اشاره نمی‌كرد.

اگر اندیشمند رادیکالی مانند دیوید هاروی، مبارزه برای جامعه‌ای آزادتر و کمتر‌سرکوبگر را از درون این نظام (از شر‌های آن) و با اتكا بر ارکان آن چون «تشكيل سرمایه‌ی پايا و محیط‌های مصنوع؛ تصرف اجاره؛ كاركرد‌های پول، مالیه و اعتبار؛ توليد بحران‌های مالی و پولی؛ و …» به شيوه‌ی ديالكتيك بیرون می‌کشد و به صراحت می‌نویسد «فهم‌های جدید از جهان نمی‌تواند محصول تأمل انفعالی باشد، بلكه … از مبارزه‌ی پويا سرچشمه می‌گيرد؛ فرایند تغيير را نمی‌توان به‌طور يك‌سويه فهميد؛ تأمل انتقادی بر فهم‌ها، ادراكات و ایدئولوژی‌هایمان، تلاش برای تدارك مفاهیم و راه‌های مشاهده‌ی ساده و فراگیر، و ارزیابی تجربه‌مان از تحولات تاریخی و جغرافیایی به اندازه‌ی درگیری سیاسی و اجتماعی در سنگرها حایز اهمیت‌اند» پيشنهادات فريدمن بيرون از روابط قدرت مستقر و نهادهای نظام‌سرمايه‌داری قرار دارد و بيشتر به تهاجمی از بيرون می‌ماند. با اين كه فريدمن موعظه‌گر انقلاب نيست اما رويكرد پيلاتوسی او (حاكم اورشليم به هنگام به صليب كشيدن عيسای مسيح) راه را برای رويكردی منزه‌گرا باز می‌گذارد.

اغتشاش نظری فریدمن را می‌توان به‌وضوح در ارجاع نقش تلخکان دربار به برنامه‌ریز در دوره‌ی مدرن ديد. تلخكانی که باید مسئوليت «گفتن حقیقت به قدرت» را عهده‌دار شوند. او در ناسازه‌ای آشکار، مشخص نمی‌کند که این تلخلکان مدرن (برنامه‌ريزان) حقیقت را از کجا یافته‌اند؟ چه شرایطی مانع از آن شده است که قدرت حقیقت را نداند؟ و يا سرانجام، آیا دامن زدن به این تصور که قدرت حقیقت را نمی‌داند، مشارکت در سرکوب نیست؟

فریدمن ناظر بیرونی به جهان است! تصوری پاك‌دستانه و منزه‌طلبانه از شرهای جهان دارد. در مبارزه‌ی هرروزه درگیر نبوده است. آپارتوس نظری منسجمی ندارد.[۱] آكادمیسينی، كه در جوانی چوب نافرمانی را خورده است،[۲] و شايد همين به هراس روانی او از درگيری با نهادهای قدرت دامن زده است. همين امر به‌خوبی در مقاله‌ی حاضر، شايد به‌قول روانشناسان فرويدی از مجرای ضمير ناخودآگاه به زبان آورده می‌شود: «هنگام ارائه‌ی واقعیت بی‌پرده‌ی چیزها، ما یا با آن اندک شمارانی هستیم که قدرت را در دست دارند یا با ‌آن بسیارانی که ناتوانند و حق‌شان در مقام انسان از سوی نیروهای ویرانگر سیتی سرمایه‌داری نقض می‌شود. با افشای خطاهای اجتماعی، خودمان را در همبستگی با آن‌هایی نشان می‌دهیم که تحت ستم قرار گرفته‌اند. با نمایش علنی، همبستگی آن‌هایی را که مقاومت می‌کنند تقویت می‌کنیم»!!

مسئله اين نيست كه «با گفتن حقيقت به قدرت» می‌توان در كنار ستم‌ديدگان تاريخ ايستاد! برنامه‌ريز تلخك دربار نيست، اين، حداقلی است كه بايد از سوژه‌ی برنامه‌ريز انتظار داشت! برنامه‌ريز پيلاتوس اورشليمی هم نيست! اين خود مشاركت كنشگرانه در تثبيت شر است! مسئله اين است كه كدام شرايط اجتماعی‌ـ‌اقتصادی، به كری و كوری نهاد قدرت كمك می‌كنند و نيروهای اجتماعی ضد نظم موجود چگونه می‌توانند به اين نهادها نفوذ كنند، آن‌ها را به سيطره‌ی خود درآورند و از منفيت آن‌ها در برساختن رهايی كمك بگيرند؟ اگر سرمايه‌داری با توليد فضا توانسته است به بقای خود ادامه بدهد بايد بازتوليد فضای سرمايه‌داری را مختل كرد! بايد فضا را از آن خود كرد!

یادداشت‌ها:

[۱]. خودش گفته بود كه بعضی از دوستان، ضعف‌اش در خصوص اقتصاد سياسی را به او گوشزد كرده بودند.

[۲]. فريدمن به يكی از دوستان بنده گفته بود، وقتی در جوانی (دهه‌ی سوم زندگی‌اش) چندان روی خوشی به روايت غالب آكادميك از خود نشان نداد، تقريباً به‌گونه‌ای با او رفتار شد كه تقريباً به نان شب محتاج بود.